از صعود اورست تا سقوط انسانيت | |
Monday, August 12, 2019نداي وجدان بعد از ١٤ سال !
صفحه 5 روزنامه ایران ورزشی مورخ 20 مرداد 1398 اختصاص یافته بود به مصاحبه با آقای شهاب رییسی (عضو تیم اعزامی فدراسیون به اورست در سال 1384) با عنوان :
"افشای یک راز 14 ساله"
در این مصاحبه ایشون بخشی از وقایع و ناهنجاریهای اون برنامه رو افشا کردند و از تالمات روحی گفتند که بدلیل سکوت گریبانگیرش شد. افشاگری ایشون از رفتارهای غیراخلاقی و ناهنجار بزرگان تیم علی الخصوص "اقبال افلاکی" خواندنیست. همانطور که قبلا هم گفتم و معتقد هستم، ریشه تمام ناهنجاریهای موجود در جامعه کوهنوردی امروز ایران وجود و فعالیت چنین افراد پست و نالایق در راس کوهنوردی کشور است ...
از طریق اینترنت هم میتوان به آرشیو روزنامه مذکور دسترسی پیدا کرد:👇👇👇
Thursday, November 23, 2006خبر خوش!دوشنبه بیست و نهم آبان 1385 و اعلام خبری خوش! از سوی وبلاگ (کوهنوشت) روابط عمومی فدراسیون کوهنوردی . خبر خوش! این بود : ................................................................ اولین متخصص پزشکی کوهنوردی دکتر شاهبازی ، اولین ایرانی دارای تخصص پزشکی کوهنوردی ! دکتر جلال الدین شاهبازی ، رئیس کمیته پزشکی کوهستان فدراسیون کوهنوردی پس از گذراندن دوره ای ۴ ساله موفق به دریافت دکترای بین المللی پزشکی کوهنوردی از کشور سوئیس شد . مدرک وی که بعنوان اولین ایرانی موفق به دریافت آن شده است ، مورد تائید تمام کمیته های بین المللی پزشکی کوهنوردی از جمله کمیته پزشکی UIAA می باشد . شایان ذکر است دوره های رشته تخصصی پزشکی کوهنوردی بعنوان یکی از تخصصهای نوین علم پزشکی در ۴ کشور دنیا برگزار می شود . .......................................................... اندک زمانی کافیست تا سبک و سیاق حسین رضایی را شناخت ، سبک و سیاقی همچون مواجب بگیران صدا و سیما در تهیه و اعلان خبر! پس بی درنگ از طریق اینترنت میروم آن سوی مرزها! بینیم آن سو نشینان درباره "تخصص پزشکی کوهنوردی(!)"و " دکترای بین المللی پزشکی کوهنوردی(!) " ساخته و پرداخته دست حسین رضایی! که "طی دوره ای چهارساله(!)" که حتما با مرارت و دود چراغ خوردن! میتوان به آن نایل شد ، چه میگویند. در سایت BMJ careers (در اینجا) یک آگهی می یابم که در آن علاوه بر معرفی دوره مذکور ، به ذکر خلاصه ای از شرایط شرکت در دوره ، مدت و چگونگی برگزاری ،کاربرد و سطح علمی این دوره پرداخته شده است . بخش های مهم آن را مرور میکنیم : Diploma in Mountain Medicine (DMM) Who’s it for? Any doctor interested in mountains, whether it be high altitude research, expedition medicine, mountain rescue, pre-hospital care in a hazardous environment, or just plain mountaineering. Why did you do it? I am interested in pre-hospital medicine and wilderness medicine; I am a doctor for a mountain rescue team and have participated in several expeditions to remote areas as a services doctor and mountain leader. Having experienced at first hand several altitude related illnesses I thought it appropriate to learn about the pathophysiology, prevention, and treatment strategies to provide better care and advice to service personnel as well as improving my chances of reaching the summit. The diploma is recognised in alpine countries as a basic standard of mountain medicine, and may enhance employability in the expedition and travel medicine market. The courses are also an excellent opportunity to meet like minded doctors and learn from a large pool of collective knowledge and experience, as well as get a few routes climbed. How much effort did it entail? There are four one-week sessions of student contact. These periods are quite intense mentally and physically, as you are put through your paces by academics in the classroom and also by mountain guides on the hills. Is there an exam? The diploma is based on a continuous assessment of competence during the four sessions. There are also four short-answer question papers to complete in between the sessions. Did you go on a course? The one week courses are held at the National Mountain Centre (Plas y Brenin), Ballachulish, (Scotland), and Arolla (Swiss Alps). The two courses at the National Mountain Centre cover high altitude medicine and physiology and travel medicine. Ballachulish focuses on Scottish winter mountaineering, and Arolla covers alpine mountaineering. Candidates have up to five years to complete the four courses. The total course fees are approximately £2000, excluding transport and accommodation costs in Scotland and Switzerland. Top tip Command and control are the key elements to managing any scenario, no matter what level of medical experience you have. Also, you can never take too many pairs of gloves. Contact for further information Medex—www.medex.org.uk Was it worth it? The modules are very intense, and feature some esteemed speakers, who are pioneers in the field of high altitude medicine. Other lecturers from the Scottish mountain rescue teams are able to impart immense practical advice from their many years of sharp end experience. There are no exemptions for previous experience, but the modules are worth attending in their entirety as there is always something to learn from an extremely experienced and diverse faculty. The diploma is ideal for doctors advising or accompanying groups travelling to high altitude areas, and for those who wish to widen their pre-hospital care interest encompassing mountain rescue. در این آگهی خواسته شده بود تا جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت Medex—www.medex.org.uk (یکی از برگزارکنندگان رسمی دوره مذکور) مراجعه شود . اطلاعات تکمیلی را (در اینجا) ببینید . به هر روی ، پس از خواندن موارد مذکور دانستم که دوره فوق الذکر در 4 جلسه با موضوعات مختلف مقدماتی و پایه تشکیل خواهد شد . هر جلسه یک هفته طول میکشد و در مراکز خاص که ذکر شده ، تدریس خواهد شد . در طول هر جلسه داوطلب ارزشیابی شده و در پایان هر جلسه نیز آزمونی بصورت چهار گزینه ای برگزار میشود. داوطلب فرصت دارد در این چهار جلسه ، ظرف حداکثر 5 سال شرکت نماید. پس از پایان دوره به شرکت کنندگان گواهی نامه ای اعطا خواهد شد که مورد تایید UIAA/ICAR/ISMM بوده و این گواهی نامه در کشورهای آلپی به عنوان یک استاندارد پایه و مقدماتی جهت استفاده در صعودهای تجاری معتبر است. هر پزشکی که علاقه مند به کوهنوردی ، پزشکی کوهستان ، امداد کوهستان و موارد مشابه باشد میتواند در دوره مذکور شرکت نماید . حسین رضایی میماند و جلال الدین شاهبازی و یک خبر خوش! ، خبری که بزرگنمایی بی حساب و استفاده نابجا از کلمات ، به نحوی که اساسا مفاهیم دگرگون میشوند ، از مشخصات بارز آن است . حسین رضایی میماند و جلال الدین شاهبازی و یک خبر خوش! ... و ملتی ساده دل که گوشش از خبرهای خوش! آبکی لبریز است! این نوع بزرگنمایی و تغییر دادن مفاهیم در اعلان اخبار ، توهین به شعور و دانش خوانندگان است . یک بار دیگر پست "جلال الدین شهبازی" را (در اینجا) بخوانید . Saturday, November 11, 2006پرسش از لیلا بهرامیپس از انتشار آخرین پست این وبلاگ "شریک زندگی!" به تاریخ 19 مهر 85 ، شاهد دو رویداد قابل توجه بودم . لیلا بهرامی (ازاعضای تیم اورست 84) ، بعد از ماه ها سکوت ، از طریق وبلاگ سرود کوهستان مواردی از برنامه اورست 84 را بیان نمود! (در اینجا) به شهادت صاحب وبلاگ ، این مطالب اواسط خرداد 85 جهت انتشار آماده بود ، اما بنا بر دلایل مطرح شده در تاریخ 30 مهر 85 انتشار یافت! اما رویداد جالب تر اینکه در تاریخ 24 مهر 85 لیلا بهرامی در واکنش به پست "شریک زندگی" مطلبی جهت انتشار در وبلاگ سرود کوهستان آماده نمود (در اینجا) که این متن دو هفته بعد، 9 آبان 85 منتشر شد! در مورد این دو حرکت لیلا بهرامی موارد مهمتری جهت بررسی موجود است ، بنابراین از ارتباط این تاریخ های عجیب! صرف نظر میکنم! شاید در زمان مقتضی صاحب وبلاگ مذکور در این مورد رفع ابهام نمایند. در این پست دو مطلبی را که لیلا بهرامی منتشر نموده مرور میکنم . ابتدا میپردازم به اولین مطلب وی که بیان بخشی از آخرین روزهای برنامه اورست 84 میباشد . بسیار خوشحالم که لیلا بهرامی پس از ماه ها سکوت تصمیم گرفت مطالبی را در ارتباط با برنامه اورست 84 بیان کند . برای شروع ، چنین حرکتی برای کسی که پرورش یافته سیستم معیوب و فاسد کوهنوردی دولتیست ، بسیار حرکت شاخصی محسوب میشود! بسیار قابل توجه است که چنین فردی تصمیم میگرد با اشاره به مواردی (هرچند ناقص و مبهم) ، آرامش و موقعیت خود را به خطر انداخته ، راهنمای آیندگان و نوآموزان باشد! بطور کلی میتوان روایت او را به سه قسمت تقسیم نمود . در قسمت اول ، او فاصله زمانی شروع صعود نهایی تا به کما رفتنش را شرح میدهد . اگر با اندیشه ای مثبت این قسمت را بخوانیم ، تنها مطلب قابل توجهی که از این بخش از نوشته های او میتوان دریافت برنامه ریزی غذایی نامناسب تیم ، عدم نوشیدن مایعات به اندازه کافی ، احتمال مسمومیت وی با گازهای حاصل از چراغ خوراکپزی ، کمبود چراغ خوراک پزی و چادر در کمپ سوم ، تجویز دارویی غلط پزشک تیم ، ایراد داشتن سیستم اکسیژن رسانی ، ادامه داشتن حالت تهوع حتی با کم کردن ارتفاع و بازگشت به کمپ2 ، وجود تنها یک سرم خوراکی در چادر پزشک تیم در کمپ دوم ، گله مندی رئیسی و شریفی از نحوه انتخاب تیم حمله و آخر اینکه شب ، بعد از به خواب رفتن دیگر چیزی به یاد ندارد تا اینکه در بیمارستان به هوش بیاید . در این قسمت او به مواردی اشاره مینماید که برای خواننده مبهم است ، به عنوان نمونه ، داد و فریاد زدن اقبال افلاکی(سرپرست تیم حمله) و ناراحت شدنش بدلیل تمام شدن آب قمقمه ، که برای خواننده ای چون من غیرقابل درک است! ، منظور لیلا بهرامی از بیان این مطلب چیست؟ اگر منظور خاصی ندارد چرا به آن اشاره نموده و اگر نکته مهمی وجود دارد چرا صریح و ساده منظور خود را ننوشته است؟ یکی دیگر از موارد مبهم این قسمت جمله زیر است : "... دكتر به چادر ما آمد وگفت: شما با آقاي قيچي ساز برمي گرديد پائين و بعد قيچي ساز بالا خواهد آمد! گفتم : چرا قيچي ساز؟! گفت: من مسئوليت فني را قبول نمي كنم. چيزي نگفتم و دكتر رفت ... " وقتی پزشک تیم میگوید : " ... من مسئوليت فني را قبول نمي كنم. ... " مبهم است که چه کسی از پزشک تیم خواسته یا انتظار داشته تا لیلا بهرامی را تا پایین همراهی نماید؟ اگر کسی چنین درخواست و یا انتظاری نداشته ،بنابراین چه لزومی دارد که پزشک تیم بگوید : " ... من مسئوليت فني را قبول نمي كنم. ... " (!) قسمت دوم مربوط به زمانی است که لیلا در کما میباشد . به عبارت دیگر ، قسمت دوم از روایت لیلا بهرامی مجموعه مطالبی است که از دیگر نفرات تیم نقل قول میکند که بهتر بود با استناد به نام هرکس ، گفته او را مینوشت . و قسمت آخر از این نوشته ، اشاره به مواردی است که به ترتیب ابهامات موجود را بررسی مینمایم : در بند اول چنین میگوید : " ... بعد از اين حادثه در تاريخ 11/7/84 جلسه اي را به همراه كادر سرپرستي و كميته پزشكي در فدراسيون داشتيم . قصد من از درخواست اين جلسه بررسي فراز نشيب هاي برنامه بود و پيشگيري از بروز چنين حوادثي در آينده . ولي متاسفانه فضاي جلسه به هيچ عنوان مطلوب نبود و احساس كردم آقايان از ترس اينكه من چيزي بگويم شمشير را از رو بسته و منتظر شنيدن كلامي بودند . من كه شرايط را به خوبي متوجه بودم صرفاً شنوده شدم و همه حرف ها را نزده باقي گذاشتم ... " منظور از کادر سرپرستی چیست ؟ کادر سرپرستی فدراسیون کوهنوردی یا کادر سرپرستی تیم اعزامی به اورست ؟ از این کادر سرپرستی چه کسانی حضور داشتند؟ آیا کسی غایب بود؟ و اگر کسی غایب بود به دلیل مشغله و گرفتاری حضور نداشت یا اینکه به نشان اعتراض حضور نیافته بود؟ در بند دوم میگوید : " ... در سمينار كميته پزشكي فدراسيون كه در شمال برگزار شده بود شنيدم كه دكتر گودرزي اظهار داشته: من مجبور بودم تيم را همرا هي كنم و ايشان را به پزشكان در كمپ2 سپردم... " این مطلب را از قول چه کسی نقل میکند؟ همچنین در بند سوم نیز مشخص نیست مطلب از چه کسی نقل قول شده است : " ... جناب رضا زارعي در جلسه اي كه در باشگاه دماوند برگزار شد اظهار داشته اند كه پزشكان معده مرا شستشو داده اند!! ... " در بند چهارم دخالت آشکار سرپرست تیم (صادق آقاجانی) در امور پزشکی مشاهده میشود : "... زمانيكه به كمپ اصلي رسيديم براي صعود آماده مي شديم سرپرست تيم كليه خانم ها را به خوردن قرص براي جلوگيري از بوجود آمدن وضعيت هاي خاص بانوان مجبور كردند و عليرغم توضيحات داده شده مصر بودند كه همگي قرص ها را استفاده كنند!... " و اما بند پنجم و ششم ! " ... 5- بسياري از افراد گمان مي برند كه من از شرايطي كه داشتم سوء استفاده كرده و همه چيز را به نفع خودم پيش مي بردم در حالي كه من هميشه سعي مي كنم كارِ درست را انجام دهم و عليرغم اينكه مي شنيدم مشكلاتي در فدراسيون وجود دارد چون به كار خود من مربوط نمي شد، فعاليتم را ادامه دادم. اين امر تا حدي بود كه زماني كه من براي فوق ليسانس اقدام كردم نه انجمن كوهنوردي بانوان به من نامه داد و نه فدراسيون كوهنوردي! بلكه من با حكم قهرماني صعود به قله ي مراپيك6 و راهنمايي جناب توكلي مسئول روابط عمومي تربيت بدني دانشگاه آزاد در آن زمان و حمايت هاي جناب دكتر قديمي موفق به ثبت نام شدم و هيچ سفارشي در كار نبود. در گرفتن مدرك مربيگري درجه 2 هم صرفاً بدليل اخذ مدرك كارشناسي ارشد بطور طبيعي اين حق را داشتم كه مدرك 2 را بگيرم فقط چون در فدراسيون كار مي كردم سريعتر مراحل اداري را خود طي كرد 6- در خصوص مربيگري تيم سنگنوردي هم فدراسيون بدليل نداشتن مربي مرا به عنوان سر مربي قرار دادند و من هم با توجه به شرايط جسمي خاص آن دوران كه در حد برگزار كردن كلاس كارآموزي كوهپيمايي هم نبودبا توجه به درخواست فدراسيون و اينكه فكر كردم شايد از نظر روحي به من كمك كند تا خود را پيدا كنم بر اساس شرايطي قبول كردم كه خوشبختانه آنچه عايد من شد به قدري ارزشمند است كه هيچ گاه از كار خود پشيمان نخواهم بود؛ هر چند كه هنوز دريغ از يك تومان حق الزحمه! حتي هنوز هزينه بليط از كرمان به تهران هم پرداخت نشده است! ضمن اينكه در خصوص تيم هم سعي مي كردم با كمك دو مربي تيم (خانم ها يوسفي وكاظمي) وطراحان مسير نهايت تلاش را براي تيم بكنيم ضمن اينكه پايان نامه كارشناسي ارشدم را هم در زمينه سنگنوردي انجام داده بودم بيگانه با كار نبودم.خلاصه اينكه در فدراسيون و يا حتي انجمن كوهنوردي بانوان صرفاً بدليل نياز ايشان و علاقمندي خودم كار مي كردم و نه چيز ديگر. عليرغم اينكه بنظر ميرسيد در تصميم گيري ها نقش داشته ام، ولي اينطور نبوده ونزديك به 95% مواقع از تصميم گيري ها بيخبر بوده وصرفاً در اجراي كارها نقش داشتم... " از لیلا بهرامی چند سوال دارم : آیا شما در برنامه اورست 84 رسما سمتی را(با عنوان سرپرست بانوان) دارا بودید ؟ آیا سرپرست تیم(صادق آقاجانی) برای شناخت خانم های حاضر در تیم و انتخاب تیم حمله از شما درخواست نمود که هر انچه از رفتار و اخلاق آنها میدانید برای او بنویسید؟ آیا شما این کار را انجام دادید؟ اگر جواب منفی است ، خدا را شکر! ، اگر جواب مثبت است فکر میکنید نوشته های شما تا چه اندازه در انتخاب افراد موثر بود؟ آیا نفرات از مطالبی که شما از آنها نوشته بودید مطلع بودند که در صورت سوئ تفاهم قادر به دفاع از خود باشند؟ آیا از همه نفرات تیم چنین درخواستی شد؟ یا اینکه این موقعیت خاص را تنها شما دارا بودید؟ قبل از ادغام ورزش بانوان با فدراسیون ها، آیا در زمانی که خانم ظریفه رحیم زاده رییس انجمن کوهنوردی بانوان بود، در برنامه های مراپیک و پومری و کلا در مواردی که باید انتخابی توسط رییسی صورت میگرفت ، آیا از شما مشابه حالت قبل چنین درخواستی شد ؟ با توجه به پاسخ هایی که خواهید داد آیا هنوز فکر میکنید در تصمیم گیری ها نقش نداشته اید؟ آیا بهتر نبود جهت رفع ابهام ، شرایط پذیرش بدون کنکور قهرمانان ورزشی ملی! در رشته تربیت بدنی دانشگاه آزاد را در یک سطر توضیح می دادید؟ آیا قانون بالاتر رفتن درجه مربیگری به ازای اخذ مدرک کارشناسی ارشد تنها در فدراسیون کوهنوردی برقرار است ؟ و آخر اینکه لیلا بهرامی نوشته است : " ... شرايط پزشك مربوطه در شهر عليرغم اينكه جناب شعاعي نيز همراه بوده اند غيرقابل توصيف است." عجب! شرايط پزشك مربوطه در شهر عليرغم اينكه جناب شعاعي نيز همراه بوده اند غيرقابل توصيف است یعنی چه؟! این مطلب از قول چه کسی نقل شده است؟ محمود شعاعی یا فرخنده صادق؟ مگر پزشک تیم در شهر چه کرده؟ نوشتن با چنین ابهامی آن هم وقتی که نویسنده میخواهد بی لیاقتی و بی کفایتی فردی را نشان دهد چه مفهومی خواهد داشت؟ تصور خواننده از خواندن این جملات مبهم چه خواهد بود؟ آیا خوانندگان این مطالب ، بخشی از همان ملتی نیستند که شما خود را قهرمان ملی! آنها میدانید؟ آیا اساسا خود را قهرمان ملی! میدانید؟ آیا خوانندگان و به عبارتی دیگر بخشی هرچند کوچک از این ملت حق دارند حقایق را شفاف و بدون ابهام بدانند؟ آیا هزینه صعود هایی که واسطه آن شما قهرمان ملی! شدید از جیب همین ملت تامین نمیشود که بخشی کوچک از آنها پیگیر مطالب شما هستند؟ اگر پاسخ مثبت است ، آیا خود را موظف میدانید به من ، به عنوان یکی از افراد این ملت پاسخ دهید؟ و اما مطلب دوم لیلا بهرامی که در واکنش به پست "شریک زندگی" منتشر شد دارای ابهامات بسیاری است که به ترتیب موارد مبهم را در قالب سوال طرح مینمایم . "طي يك سال گذشته با صحبت نتوانستم امير(برادرم) را از نوشتن در باره ي مسايل مربوط به صعود اورست سال 84 منصرف كنم. تنها يك دوره ي كوتاه نوشتن مطالب خود را در وبلاگش متوقف كرد و دوباره اين كار را از سر گرفته است. او خود را محق مي داند كه مسايل اين صعود را از منظر خود بررسي و طرح كند. دليل اين كار او را نمي دانم. احتمال هم ميدهم برخي مشوق هاي بيروني او را براي آغاز و استمرار اين كار قانع كرده باشند." اول اینکه از ابتدای ماجرا تا به امروز حدود 17 ماهی میشود! که کمی کمتر از یک سال بنا بر دلیلی بسیار مهم ننوشتم ، بنابراین در مقایسه با 17 ماه زمان کوتاهی نبود! دوم، آیا صحت دارد به دلیل پیگیری قضایی موارد مطرح شده توسط شما ، بنا بر درخواست شما – لیلا بهرامی – نوشتن را متوقف نمودم؟ اگر جواب مثبت است پیگیری قضایی ماجرا به کجا انجامید ؟ آیا اساسا پیگیری قضایی را شروع نمودید ؟ آیا من حق ندارم مسائل این صعود را از منظر خود بررسی و طرح نمایم؟ به نظر شما کدام مشوق های بیرونی من را برای آغاز و استمرار این کار قانع کرده اند؟ " من در اين ميان خود را كنار كشيده ام! ولي او همچنان در خصوص هر آنچه كه در طي برنامه رخ داده مطالبي را از ديد خود بيان و منتشر مي كند. او بسياري از مطالب كه كاملاً براي من شخصي بوده اند را بدون كسب اجازه برداشته و منتشر كرده است!" مگر شما در مقطعی همراه و همکار من بودید که حال خود را کنار کشیدید؟ مگر شما در مقطعی همراه و همکار من بودید که با کنار کشیدن شما من کارم را متوقف کنم؟ چند مورد از بسیار مطالبی که کاملا برای شما شخصی بوده اند و من بدون اجازه برداشته و منتشر کرده ام را نام ببرید! آنچه از مستندات مکتوبی را که من در وبلاگ گذاشتم ، شامل ایمیل ها ، عکس ها و مدارک پزشکی کدامیک شخصی بوده که من بی اجازه برداشته و منتشر کرده باشم؟ آیا اساسا استفاده از لغت شخصی برای موارد مذکور مفهومی دارد؟ مگر مدعی نیستید که این برنامه ملی بود؟ چرا ملت حق ندارندعکس هایی که نشان دهنده اتفاقی مهم دریک برنامه ملی است را ببینند؟ چرا ملت حق ندارند مدارکی را که نشانه اتفاقی مهم در برنامه ملی است را ببینند؟ هنگام گرفتن جوایز و احکام قهرمانی! برنامه ملی است و موقع نشان دادن عکس ها و شرح اتفاقات ، برنامه ملی میشود خصوصی؟ بنا بر کدام قانون اخلاقی شما و دیگران مجاز به مخفی نمودن اسناد و مدارک یک افتضاح ملی! هستید؟ بنا بر کدام قانون اخلاقی کسی مجاز به افشا نمودن اسناد و مدارک یک افتضاح ملی! نیست؟ چرا شما اینقدر نگران روشن شدن حقایق هستید ؟ " ... من قبول دارم كه شرايط در آن دوران بسيار براي امير و خانواده ي من سخت بوده؛ بخصوص براي امير. چرا كه حميد مساعديان به جاي اينكه اخبار مصدوميت من را به پدرم اطلاع دهدبه دليل آشنايي مختصري كه با امير داشت او را براي اين مهم انتخاب مي كند و امير اولين فرد از خانواده است كه از حادثه مطلع مي شود. رضايت نامه و اسناد مالي ( چك ضمانت و...) همه با امضاء پدر من تكميل شده اند نه برادر من! اكنون من بايد اين اشتباه دكتر مساعديان را تحمل كنم. اشتباهي كه به سختي مي توان بر آن چشم گذاشت... " آیا تنها اشتباه حمید مساعدیان این بود که به جای پدر ، من را مطلع نمود ؟ آیا دروغ گویی های او صحت ندارد ؟ آیا گزارش دروغ او در اجلاس ساليانه كميسيون پزشكي اتحاديه جهاني كوهنوردي که قبلا به تفضیل به آن پرداختم صحت ندارد ؟ " كاش امير مي دانست ايام زندگي انسان بسيار ارزشمند تر از آن است كه اين گونه به بطالت بگذرد. عمر ما آنقدر محدود است كه هرگز نمي توانيم فرصت هاي از دست رفته را جبران كنيم. ابتدا دكتر شهبازي، حالا فرخنده و عباس جعفري! و احتمالا فردا خود من و ... كه امير بي مهابا قضاوت مي كند و سخن مي گويد . من و امير با هم در منزل آقاي جعفري به گفتگو نشستيم. اينك مي بينم كه برداشتها و ديدگاه هاي من و امير كاملاً با هم متفاوت هستند. 5 يا 6 ساعت بحث پيرامون مطالب مختلف را نمي توان در سر فصل هايي ناقص خلاصه كرد و به اكتفاي آن ها قضاوت! " نظر لیلا بهرامی درباره جلال الدین شهبازی ، عباس جعفری و فرخنده صادق محترم است . هیچ اصراری بر تغییر نظرات لیلا نسبت به این افراد نیست! اما از لیلا بهرامی میپرسم ، آیا جملاتی را که از جلال الدین شهبازی در پست "جلال الدین شهبازی" و همچنین جملاتی را که از عباس جعفری و همسرش در پست "شریک زندگی! " نقل کردم صحت دارد یا نه!؟ اگر جواب منفی است بگوید دقیقا کدامیک از جملات صحت ندارند! آیا غیر از مواردی که در پست "شریک زندگی!" نوشتم موارد دیگری هم در منزل عباس جعفری مورد بحث قرار گرفت؟ اگر جواب مثبت است دقیقا موارد را بطور کامل بیان کنید. آیا اساسا استفاده از لغت "بحث" در مورد دو نفر که یکی گوینده است و دیگری تنها گوش میکند مفهومی دارد؟ " آرزو دارم امير درك كند كه وقتي فرخنده از كمپ 4 برگشت و به كمپ 2 رسيد تا ساعت 11شب بالاي سر من بود، در حالي كه مي توانست براي استراحتي كه بي شك به آن نياز داشت به چادر خود برود. امير حتي از عكس هاي او نيز در وبلاگش بدون اجازه استفاده كرده. ولي افسوس ... در زمان اعزام من به كاتماندو در آخرين لحظات با هماهنگي سرپرست تيم فرخنده تنها با يك كُت پـَر همراه من شد! حتي فرخنده در كاتماندو به سوالات امير پاسخ مي داد. آدرس اينترنتي پزشكان حاضر در كمپ 2 را نيز فرخنده به من داد تا بتوانم اطلاعات دقيقي از وضعيت خودم داشته باشم. " آیا به نظر شما استراحت نکردن فرخنده صادق و ایستادن او بالای سر شما تا شب میتواند دروغ گویی های او را توجیه نماید؟ بفرمایید عکس های فرخنده صادق دقیقا کدامند که من در وبلاگ استفاده کردم؟! آیا تمامی عکس هایی که استفاده شده متعلق به اوست؟! چگونه عکاس میتواند هم در تصویر باشد و هم عکس بگیرد؟ اگر برخی از این عکس ها متعق به فرخنده صادق باشد آیا میتوان به واسطه آن دروغگویی ها و رفتار کثیف فرخنده صادق را توجیه نمود؟ چرا این عکس هایی که به فرخنده صادق تعلق دارند ، قبل از وبلاگ نویسی من رو نشد؟ چرا تا قبل از وبلاگ نویسی من شرح وقایع جور دیگری بود؟ اساسا چرا باید فرخنده صادق لحظات حساس را به تصویر بکشد - آنهم از نوع صحنه هایی که دیگران نباید ببینند! - و تصاویر را نزد خود برای روز مبادا نگهداری کند؟ این روز مبادا چه روزی است؟ آیا این جمع آوری مدارک به اختلافات همسرش (عباس جعفری) و فدراسیون نیز مربوط است؟ چرا فرخنده صادق از بیس کمپ اورست با توجه به اینکه امکانات اینترنتی تیم را در اختیار دارد اوضاع نابسامان اخلاقی و روابط تیره مابین افراد را به دوستان و همسرش گزارش میدهد؟ آیا این کار او نیز در راستای کارهای خیرخواهانه! و صادقانه! اوست؟ چرا در مصاحبه های نفرات تیم هیچ اثری از وجود اوضاع نابسامان اخلاقی و روابط تیره مابین افراد وجود ندارد و همه و حتی خود فرخنده صادق سعی در خوب نشان دادن همه چیز دارند؟ آیا این رفتار ریاکارانه فرخنده صادق توجیهی دارد؟ اساسا چرا او ازدواجش را تا قبل از بازگشت از اورست مخفی میکند؟ آیا فرخنده صادق لطف بزرگی کرده که از کاتماندو به سوالات من پاسخ می داده؟ مگر او هزینه مکالمه را متحمل شده؟ آیا باید بابت دروغ گویی های او از او تقدیر کنم؟ چرا تا قبل از وبلاگ نویسی من ، هیچ نشانی از پزشکان خارجی نبود؟ آیا دادن نشان پزشکان خارجی شاهد بر ماجرا میتواند دروغگویی ها و رفتار کثیف فرخنده صادق را توجیه نماید؟ آیا یافتن نشانی ها از اینترنت کار محالی بود؟ " اي كاش امير مي توانست واقعيت جريان را آن طور كه بود درك كند و به دور از احساسات مطالب خود را بيان كند . به راحتي مي توان پـُل ها ي ارتباطي را خراب كرد ولي براي ساختن هر پل بايد زحمات زيادي كشيد!" بفرمایید بگویید واقعیت جریان چیست؟ آیا آنچه من گفتم دروغ است؟ آیا نوشتن مطالب بر اساس مدارک و شواهد احساساتی نوشتن است یا اینکه بگوییم چون فلانی چند ساعت نخوابیده و فقط با یک کت پر همراه من شده و ... دروغ گویی ها و رفتار کثیف او قابل توجیه است! تازه به نظر من یک کوهنورد خسته ، آن هم در شرایطی که تیم وضعیت اسفباری از نظر روابط بین افراد دارد ، با هلی کوپتر و تنها با یک کت پر عازم کاتماندو شدن بسیار رویایی است تا اینکه کوله را ببندد و خسته و کوفته ساعت ها راه برود و اسیر جاده ها باشد! " در انتها فقط مي توانم بابت همه ي بي احترامي ها و ناراحتي هايي که براي دوستان من با انتشار چنين مطالبي پيش آمده پوزش بخواهم و اميدوار باشم روزي امير عينك بدبيني را از ديدگان خود بردارد." و در آخر ، بفرمایید چه بی احترامی به دوستان شما شده است ؟ هر جمله ای که در آن بی احترامی مشاهده میشود مشخص نمایید . چرا شما باید بابت کاری که من انجام دادم پوزش بخواهید؟ مگر اساسا شما شخصیت و عملکردی مستقل ندارید ؟ زیر کدامیک از نوشته های من نام شما آورده شده است که مجبور باشید عذر خواهی کنید؟ بفرمایید من به چه چیزی بد بین هستم؟ تمامی مطالب من بر اساس مدارک مکتوب و شواهد زنده! میباشد . آیا نوشتن مطالب بر اساس مدارک و شواهد بدبینی است یا اینکه شما بگویی احتمالا برخي مشوق هاي بيروني من را براي آغاز و استمرار اين كار قانع كرده اند؟! به امید روزی که یاد بگیریم صریح و ساده و مستند ، درحالی بگوییم و بنویسیم که طرف مقابل در شرایط مساوی توان دفاع از خود را داشته باشد و همواره واقعیت را برای خود و دیگران بپذیریم! Wednesday, October 11, 2006شریک زندگی!سخت است نوشتن! سخت است نوشتن از دروغ! نوشتن از سالوس! پارسال بود ، رمضان سال 1384 . به دعوت از عباس جعفری و برای رفع سوئ برداشت ها! به همراه لیلا به منزل او رفتیم . جمعی چهار نفره ، عباس جعفری و همسرش (فرخنده صادق) ، من و لیلا در فضایی گرم و گیرا . استاد! "عباث!" به رسم استادی! شروع کرد به صحبت. من هم سراپا گوش! رفته بودم که تنها گوش کنم . حرف ها همان بود که در وبلاگ گفته بودم و غیر از مواردی که قرار بود در آینده بگویم ،حرفی برای گفتن نبود! صحبت از هر جایی و هر کسی و هر کاری و هر چیزی! آنقدر گفت و آنقدر بریده و درهم گفت که نفهمیدم چگونه شب از نیمه گذشت! از خودش گفت ، از آغاز کوهروی اش ، از کوه پس خانه! از گروهی که راه انداخت و بعد توبه کرد! از چگونگی آشناییش با صادق آقاجانی ، از رفت و آمد خانوادگیش با او . از تابلو افتخاراتی گفت که آقاجانی برای خودش ترسیم کرده! و ادعای صعود قله المپیک ! از صعود کذایی قله المپیک آقاجانی گفتنی ها داشت! اکنون که این مطالب را مرور میکنم حاصل عملکرد بیست و چند ساله "فدراسیون دروغ" و در راس آن رییس مخلوع! صادق آقاجانی یک به یک به بار مینشیند! دست پرورده های دروغگو و دغل باز ، کسانی که خود را قهرمان ملی! مینامند! یک به یک خودی نشان میدهند! و هر دم از این باغ بری میرسد! از شاهکار های این دست پرورده های دروغگو و دغل باز میتوان به " ادعای دروغ نسرین نعمتی(ار بانوان مسلمان! عضو تیم اورست 84) به صعود قله موستاق اتا در چین! فریب دادن حامیان این صعود و جامعه کوهنوردی" ، "فروش کرامپون با مارک قلابی کمپ و نشان های استانداردهای بین المللی قلابی! توسط جواد گیاه شناس (از مسلمانان! عضو تیم اورست 84) " ، " دروغگویی رضا زارعی ( دبیر وقت کمیته هیمالیانوردی فدراسیون و یکی از مسلمانان! عضو تیم اورست 84) در ارتباط با نحوه اعلام اسامی صعود کنندگان به اورست در ان برنامه اسلامی! " ، دروغگویی های فرخنده صادق (از بانوان مسلمان! عضو تیم اورست 84) در ارتباط با اورست 84 و دروغگویی و رفتار غیر انسانی محمود گودرزی (پزشک مسلمان! تیم اورست 84 ) که بطور مفصل در مطالب قبلی به آنها پرداخته ام . از این دست پرورده های دروغگو و دغل باز میتوان به برخی نفرات تیم گاشربروم یک نیز اشاره نمود که نه تنها حاضر به بیان حقایق در مجامع عمومی نیستند ، بلکه حوادث را به نحوی دیگر عنوان نمودند . عباس جعفری از چگونگی ورودش به فدراسیون گفت ، اولین دیدارش با آقاجانی ، از گرفتن پست روابط عمومی تا سرپرستی برنامه کومونیزم74 فدراسیون، روش انتخاب نفراتش در برنامه ها ، از نقشه هایی که برایش ریخته بودند تا خرابش کنند ! از تمرینات بدن سازی اش به همراه چند نفری دیگر گفت با مربی خارجی فدراسیون در امجدیه ، از شرایط خوب و آمادگی جسمانی عالی اش. از استادیش گفت! از جنگ گفت! آموزش کوهستان نیروها ! و کارهای بزرگش در جنگ! از خودش گفت ! از الک آویخته اش گفت و آردهایی که الک کرده! از کسانی گله کرد که بی اذن او نامش را به عنوان کارشناس سایتشان آورده اند .از وبلاگ خوانی اش گفت ، که به همه وبلاگها سر میزند و تنها وبلاگ های خوب را می خواند و وقت اضافی برای خواندن هر وبلاگی ندارد! و در میانه با حالتی عجیب اشاره کرد که نمیداند فرامرز نصیری کیست !!! اما نظراتش محترم است! از رفتار های اجتماعی خود گفت ، با مثال های متنوع نشان داد که با هر کسی و هر رفتاری ، رفتاری مشابه دارد! توضیحات و مثال هایش به نحوی بود که بدانم با ادیب ، مودب است و با لات ، لات منش! . از پاشنه آشیل خود گفت! از پاشنه آشیل من پرسید! گفت که وقتی پاشنه آشیلش نشانه رود چگونه ادب و اختیار از کف میدهد! و در میان مثال های گوناگونش نشانه هایی از تهدید!!!! محتمل بود! چقدر سخت است نوشتن! نوشتن مجموعه گفتار هایی پراکنده و نامربوط ! ، نامربوط از جهت اینکه علت حضور من شنیدن درباره مطالبی بود که از عباس جعفری و فرخنده صادق در "بخش اول" نوشتم ، اما مطالب او ربطی به موضوع نداشت! جعفری گفت که من تو را نمی شناختم و قبل از دیدنت در بیمارستان جم ، یکبار در فلان جای دماوند گفتند که فلانی برادر لیلاست. به رسم استادی!!! از کوهنوردی ایران گفتنی ها داشت ، از بزرگان کوهنوردی ایران ، از عزیز خلج و همسرش ، صادق آقاجانی! ، محسن نوری ، اقبال افلاکی! . از گاشربروم یک گفت، از عباس محمدی و رضا زارعی ، از در گیری آنها با هم. کمی هم از محمد اوراز گفت! از کشته شدن محمد اوراز ، از کارهایی که با او کردند ! از کاری که با ظرف آب او قبل از صعود نهایی یکی از هشت هزاری ها – به گمانم شیشا پانجما – کردند تا نتواند صعود کند! از خیلی از بزرگان! گفت ، از منش و مرامشان ، از گرایشات سیاسی شان! از گذشته و حالشان! از فدراسیونی ها گفت! از حمید آسیابان که تا چندی پیش در سر بازار ... همدان ، لنگ میفروخت و حالا... ! از انجمن کوهنوردان ایران گفت، از فعالانش، از همه کسانی که در فدراسیون راهشان ندادند و رو به انجمن بردند! از کسانی گفت که منتقد فدراسیون هستند و با یک صعود خارجی خود را میفروشند! راستی که استاد! بازیگر قابلی بود! چقدر گیرا بازی کرد نقش آن کسانی را که با صعودی که 4000 دلار هم خرج ندارد ، خود را می فروشند و برای ایفای بهتر این نقش ، از رفتار حیوانی باوفا کمک گرفت که به نشان رضایت و تشکر ، دستها را بر لبه ای گذاشته و با زبان آویزان ، نفس زنان برای اربابش دم میجنباند! جعفری از خودش گفت . از اینکه برای او ، بین بالا رفتن از کوه پس خانه دوران کودکی اش و صعود قلل بلند هیمالیا هیچ فرقی نیست! گفت که هفته ها در بیابان خاک میخورد ، زخمی میشود! ظرف میشورد و پول در می آورد و سپس به برنامه دلخواهش میرود تا همچون منتقدان خود فروخته نباشد! از شرکت و کارش گفت! از شرکت و کار فدراسیونی ها گفت! مدارکی نشان داد از تور فروشی های ارزان انها . شاکی بود که چه ارزان مملکتشان را میفروشند! و افتخار میکرد که او مملکتش را گران میفروشد! تا از این گران فروشی خرج سفر و صعود بی منتش را جور کند! از وبلاگش – ازاد کوه – گفت و در حالی که کامپیوترش در گوشه اتاق روشن بود نشان داد که چقدر زیاد مطالب آماده دارد برای گذاشتن در وبلاگ! و خطاب به من که هدفت از وبلاگ نویسی چیست؟ سر و ته ندارد! و نگران که ، مطالبی را که در وبلاگ مینویسی باقی خواهد ماند! از اعتقاد خود گفت مبنی بر مکتوب نمودن ! در این راستا ، گوشه ای از اتاقش را نشان داد که انبوهی از مدارک و مکتوبات بر هم انباشته شده اند! و به عنوان نمونه ، اوراقی نشان داد به نشان از کلاه برداری و فاکتور سازی فدراسیون در گرفتن هزینه صعود های برو مرزی! از اورست 84 گفت . از مطالبی که به همسرش گفته ، که صعود اورست یک لحظه بود و تمام شد ، صعود اورست یعنی رسیدن به ارتفاع صفر! از میان مصاحبه ها و ... ، از برنامه ای تلویزیونی گفت . برنامه ای بنام "هر شب با قهرمانان" که هرشب رمضان- سال 1384 - از سیما پخش میشد ! گفت که با فرخنده هم تماس گرفتند که یک شب افطاری بیایند منزل برای فیلم برداری! گفت که به شدت مخالف بوده و به فرخنده میگوید تا ردشان کند ، که کارگردان در جواب بی اعتنایی میگوید همه آرزو دارند از تلویزیون دیده شوند ... ، و استاد! با احساسی قوی ، مشت گره کرده با انگشت شست به نهایت کشیده! را به کارگردان برنامه حواله داد! که فلانی زرنگ است! بیاید منزل من ، شام و میوه اش را بخورد و دقیقه ای فلان قدر هم از سیما بگیرد! نه بابا ما از این آرزوها نداریم! و من به گمانم استاد! در سلوک با جهان گردان خارجی آموخته است که حواله نمودن مشت گره کرده با انگشت شست به نهایت کشیده! به کسی ، آرزوی موفقیت و پیروزی برای اوست! و از این رو چنین در جمع ، با احساسی قوی ، استادانه! نشان موفقیت و پیروزی! حواله میدهد! ... شگفتا! که هر جا در مصاحبه ها و حضور ها آب و نانی هست ، استاد! ، همسرش را خود همراهی میکند! وقتی باورها آلوده به تظاهر باشند ، عبور از مرز باورها آسان است ! استاد! وقتی از منتقدان خود فروخته فدراسیون میگوید، از خود فروشی آنها میگوید! که برای چند هزار دلاری چشم بر همه چیز می بندند ، بی اختیار به یاد انتقاد های شدیدش از صدا و سیما ، انتقاد از دروغ پردازی صدا و سیما می افتم . وقتی آبی هست و نانی و هفت میلیون تومانی! ، استاد! ، خود با تمام مشغله و گرفتاری و بر خلاف اعتقاداتش!!! ، همسرش را تا دم درب صدا و سیما همراهی میکند ، پشت درب به انتظار مینشیند برای جمع کردن آب و نان! و شمردن وجوه دریافتی تا قران آخر! لابد این هم از مرام بی بدیل استاد! است که باید از جبهه مخالف تا میتوان کند! به نشان فراست! و بعد به او نشان پیروزی ملل دیگر را حواله داد! از کارهای خبری اش گفت ، از عکس های خبری اش . قرار بود ساعتی بنشینیم و کلام استاد! را در باب موضوعی خاص بشنویم! اما در همین درهم و برهم گویی ها بود که شب از نیمه گذشت! پس به رسم میزبانی آستینی بالا زد و در حین سخنوری پیازی پوست کند تا پیاز داغی هم در این میان درست کند! پیاز داغ جگر مرغ سرخ شده! و در حالی که پیاز داغش را زیاد میکرد! از صادق آقاجانی هم میگفت! که اصلا تو او را میشناسی؟ آیا تا کنون با او صحبت کرده ای؟و با حالتی خاص گفت : می دانی که او به فرخنده چه گفته؟ آقاجانی از فرخنده پرسیده آیا شما وبلاگ برادر خانم بهرامی را می خوانید؟ گفتم که او را خوب می شناسم، هم او را و هم برادرش را! اما حاضر نیستم کلامی با او گفتگو کنم! حرفی با او ندارم ! از نظر من کسی که بر مرگ انسانی سرپوش گذارد جنایتکار است! من امده بودم که فقط گوش کنم ، حرف من همان بود که قبل تر در وبلاگ گفته بودم و حرف های دیگر را نیز همان جا قرار بود و هست تا بگویم . در این دیدار چند ساعته چند جمله ای گفتم . می دانستم که چه بگویم و بعد انتظار به نتیجه گفتگو! و الحق که خوب و به موقع نتیجه داد و تکلیف بر من معلوم شد! تکلیف من با او ، فرخنده صادق! درهم و بر هم بافی به پایان رسیده بود و من هنوز در نیافتم که نتیجه این دیدار چه بود ، یعنی نمی خواستم از مجموعه گفتارش به برداشت شخصی برسم ، بهتر بود برای پرهیز از شبه ، منظورش را صریح و بی پرده از زبانش بشنوم و در این راستا ، در حالی که دو ، سه ساعتی به سحر نمانده بود! به او گفتم که منظور اصلی شما را در نیافتم و در واقع ترجیح میدهم تا واضح بگویید ، سوالاتی نیز هست که در میانه گفتار اشاره کردید و گذشتید! اول آنکه به وبلاگ من اشاره کردید و بی سر و ته بودنش و ... و من در نیافتم که منظور شما چیست؟ و دیگر اینکه آیا شما با مطالبی که من در وبلاگم در ارتباط با شما و فرخنده صادق نوشتم مشکلی دارید؟! و آغاز کلام من همراه بود با تعجب فرخنده صادق ، که : "امیر بالاخره حرف زد!" . در پاسخ ، سوالاتی کرد درباره هدفم از ایجاد وبلاگ، علت بسته بودن بخش پیغام ها ، روش ارائه مطالب ، علت تعطیل شدن وبلاگ بدون ذکر علت آن و در آن میان نیز ، از لیلا سوال کرد که آیا او خود را شایسته و محق میدانسته تا سرمربی تیم ملی سنگنوردی بانوان (در مسابقات آسیایی کرمان ) باشد؟ یا اینکه حساب دیگری در کار بود؟! لیلا در پاسخ گفت با توجه به سوابق ورزشی و تحصیلی ، خود را شایسته میدانسته! علاوه بر این اشاره نمود با توجه به شرایط جسمانی و روحی اش در آن زمان ، موقعیت خوبی بود تا بتواند شرایط روحی و جسمی اش را بهبود بخشد . لیلا در ادامه گفت حضورش در تیم ملی سنگنوردی به معنای تایید عملکرد فدراسیون در مورد حوادث پیش امده در اورست نبود! مضاف بر آن ، تخلفاتی زشت را در طی برگزاری مسابقات دیده که تکلیف او با افرادی خاص در فدراسیون و عملکردشان روشن شد! من هم آگاهانه ، و در پاسخ به جعفری ، علت تعطیلی ناگهانی وبلاگ و نیز علت بسته بودن کامنت ها را کامل شرح دادم! و عجب! که این مورد آخر نیز به بار نشست! از روزی که وبلاگ نویسی را آغاز کردم ، هدف آماج تهمت ها ، دشنامها و تهدیدها قرار گرفتم! که در راس آن ، وبلاگ کوهنوشت (وبلاگ مسئول روابط عمومی فدراسیون) پایگاهی بسیار امن و قوی برای این حملات بی نشان بود ! خیلی زود فشنگ ها تمام شد! فشنگ های مشقی! با این حال اعتقاد دارم که همان فرد ! یا گروه مبارز! بهترین راهنما برای ادامه کارم بودند و عاملی بود تا نهایت تلاش خود را برای نشان دادن بهتر و کامل ترحقایق بکار گیرم . عباس جعفری درباره مطالبی که از او و همسرش در "بخش اول" نوشته بودم نیز ابراز نارضایتی نمود! دیگر حرفی نبود جز طرح سوالی از فرخنده صادق . سوالی که بر من معلوم می کرد ، آیا دیدار و گفتگوی امشب بر پایه صداقت و دوستی است یا ... ! . افسوس !، افسوس! جوابی که آرزوی شنیدنش را داشتم نشنیدم! ای کاش فرخنده صادق ، آنقدر صادق بود تا زیر حرفش نزند! از فرخنده صادق چنین پرسیدم : در بیمارستان جم در حالی که با عباس جعفری بحث میکردم به جعفری گفتم که تیم گاما بگ نداشته و لیلا را دیر منتقل نموده اند و ...( به "بخش اول" مراجعه نمایید ) و جعفری شما را- فرخنده صادق - صدا زد و شما در پاسخ گفتید که گاما بگ داشتیم و استفاده هم کردیم و همان روز که رسیدیم کمپ 2 و لیلا چند ساعت قبلش یه کما رفته بود ، او را شرپاها ، همان روز 4 ساعته به بیس کمپ کول کردند! در حالی که پس از شروع وبلاگ نویسی من ، برخی از موارد تغییر کرد! آیا شما این حرف را در بیمارستان زدید یا نه!؟ افسوس ! میتوانست صادقانه و با شجاعت اعتراف به اشتباه کند ، اما او به قدر کافی صادق و شجاع نبود ، او حرف خود را انکار کرد! حرفی را انکار کرد که جز همسرش و من ، دو شاهد دیگر نیز برای آن وجود دارد! ساعتها نشستن و گوش دادن را بیهوده می دیدم ! صداقتی در کار نبود! تنها یک عامل من را بر آن داشت تا باز هم صبر کنم ، صبری که بر بیهوده بودن آن واقف بودم ، اما باید صبر میکردم تا هیچ جای تردیدی باقی نماند! علت این صبر طویل بدین سان بود : قرار بود چند روز بعد ، عباس جعفری و فرخنده صادق به نپال بروند برای شرکت در جشن سی امین سالگرد صعود اولین زن صعود کننده به اورست . لیلا تصمیم داشت از طریق مراجع قانونی سهل انگاری ها و موارد پیش آمده در اوست 84 را پیگیری نماید . جهت تایید برخی مدارک ، جعفری پیشنهاد همکاری داده بود تا مدارکی را در نپال تایید نماید ، اما نمیدانم علت چه بود که در نهایت لیلا تصمیم گرفت تا خودش کار را دنبال کند! و نیز فرخنده صادق گفته بود در ارتباط با موارد پیش آمده در برنامه حاضر است در هر جایی شهادت دهد! عجیب است! عجیب است در مورد سوالی که از او کردم حرفش دو تا شد! و حال قرار است صادقانه شهادت دهد!!! حقیقت هم همان بود که روز بعدش لیلا را به بیس کمپ منتقل کردند! اما! ، اما! از همان روز اول یقین داشتم که لیلا را در آن حالت بحرانی ، به سرعت به بیس کمپ منتقل نکرده بودند! و فرخنده صادق در بیمارستان در جواب همسرش شهادت دروغ داد و حالا میگوید چنین نگفتم! از او راجع به عملکرد محمود گودرزی(پزشک تیم!) پرسیدم ، وقتی که گودرزی از بالا به کمپ 2 میرسد. به فرخنده صادق گفتم ، چرا در ان روز ، در بیمارستان نگفتی گودرزی وقتی به کمپ 2 رسید چه کرد؟ چرا نگفتی لیلا را از گاما بگ خارج کرد و روش درمان پزشکان امریکایی و انگلیسی را متوقف نمود؟ تو آن روز در بیمارستان با قاطعیت گفتی که از گاما بگ استفاده کردند! و من منکر بودم ! چرا که اوضاع لیلا بحرانی شده بود و آب آوردن ریه لیلا نشانه ای بود از عدم استفاده از گاما بگ و عدم کم کردن ارتفاع به موقع! و در جواب با لبخندی گفت : " آخه تو اون موقع خیلی عصبانی بودی"! شگفت آور است ! تمام این حقایق وقتی روشن شد که وبلاگ نویسی را آغاز نمودم و علت این بود که در "بخش اول" با صراحت نشان دادم هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند جلوی حقیقت را بگیرد ! حقیقت را ، حتی اگر بسیار تلخ باشد برای خود نیز میپذیرم! و اینجا بود که برخی مسایل روشن شد! به قول معروف "چوب که بالا رفت ، دست فلانی رو شد! " و علت صبر من تنها به جمله ای بود که جعفری گفت ، که : من در باره لیلا هر کمکی بتوانم انجام میدهم ، چون سابقه دوستی وجود دارد ، بر ما وظیفه است تا کارش را دنبال نماییم و کمکش کنیم اما در مورد محمد اوراز چنین نبود! چرا که با او آشنایی نداشتم ، پس وظیفه ای نبود! و در میانه نیز تماسی تلفنی با جلال الدین شهبازی(پزشک، رییس وقت کمیته پزشکی فدراسیون) برقرار نمود در ارتباط با پیگیری موارد پزشکی حوادث اورست 84 ، جزییات آن مکالمه را در مطلبی با عنوان " جلال الدین شهبازی " نوشتم . بدین ترتیب علی رغم باور درونی باز هم صبر کردم ... و در انتهای ان ملاقات طویل! با توجه به مواردی که قول انجامش را داده بودند ، به او و همسرش فرخنده صادق قول دادم پس از شروع مجدد وبلاگ نویسی ، مواردی را اضافه نمایم تا به نحو مطلوبی از او و همسرش فرخنده صادق ، رفع کدورت شود! مواردی که قول انجامش را داده بودند آنقدر باارزش بود تا بتوان دروغگویی های فرخنده صادق را فراموش کرد! اما این قصه! ، قصه صداقت پیشه کردن صادق! (فرخنده صادق) نیز دروغی بیش نبود و با گذشت زمان ، سیر حوادث پرده از این دروغ نیز برداشت! صبر ، صبر و صبر ... ، تا خرداد 85 ، آستانه سالگرد صعود اورست 84! و اغاز مجدد وبلاگنویسی! دوباره آغاز کردم و در آغاز کار ، نتایج ان چند جمله ای را که در منزل عباس جعفری گفته بودم چه عجولانه در پیغام و پسغام های بی نشان دیدم! پیغام و پسغام های عجولانه و لبریز از اضطراب! ، همچون آغاز وبلاگ نویسی که برخی ترسیدند و نگران شدند ، برخی حرفها عوض شد و برخی مجهولات ، معلوم! در مدت یک سال ، یعنی از آغاز ماجرا در خرداد 84 تا به ان روز ( خرداد 85) در هیچ جایی ، نه در وبلاگ و نه در هیچ جمعی و نه با هیچ کسی ، هیچگاه نگفتم و ننوشتم که صادق آقاجانی جنایتکار است! جز در منزل عباس جعفری ! در منزل او و در حضور او و فرخنده صادق و لیلا این جمله را گفتم تا اثراتش را ببینم! و چه شتابان دیدم! عجبا !!! این جمله را در پیغام های وبلاگ کوهنوشت ،از نویسنده ای بنام "خاطره پرنده" خواندم! این پیغام را در اینجا بخوانید "خاطره" ای که مرده بود! ، زنده شد و دیگر بار همچون "پرنده" ای آمد و رفت! این بار با بال شکسته رفت! عجب! من ماندم و غلامعباس جعفری و فرخنده صادق و دروغ! من ماندم و غلامعباس جعفری و فرخنده صادق و نیرنگ! فرهنگ لغت را باز کردم . فرخنده را مبارک و میمون یافتم و الحق چه مبارک است صداقت . چه مبارک انسانی است ، انسان صادق! فرهنگ را که بستم ، فرخنده را نه مبارک دیدم و نه صادق! همواره این جمله عباس جعفری را در خاطر خواهم داشت که در وبلاگ سرود کوهستان(قسمت پیام ها) ، خطاب به حسن نجاریان (عضو تیم گاشربروم1) و با کنایه چنین گفت: " اما قبل از هر چيز برای رفتن به کوه در کوله پشتی ذهنتان!! چند گرم هم صداقت همراه داشته باشید برای برگشت از کوههای بلند خیلی بدرد خواهد خورد . می دانی که چی می گویم حسن خان جان !! " از خود می پرسم ، آیا غلامعباس جعفری از شریک زندگی خود نیز چنین درخواستی خواهد داشت؟! و قبل تر از آن ، آیا روزی "عباث!" خان! برای دیدن چهره خود ، روبروی آینه خواهد ایستاد؟! ............................ پست بعدی وبلاگ در تاریخ 20 آبان 1385 خواهد بود . Sunday, October 08, 2006بررسی مدارک پزشکی 4در ادامه ، "مدرک 14" از مجموعه مدارک پزشکی را بررسی میکنیم که به شرح زیر است : " شرکت محترم بیمه ایران با عرض سلام سرکار خانم لیلا بهرامی بعلت خونریزی مغزی بدنبال ارتفاع گرفتگی از 18/3/84 در بیمارستان جم بستری شده اند . لطفا نسبت به صدور معرفی نامه برای ایشان اقدان بفرمایید . دکتر سهراب هاشمی فشارکی بورد تخصصی مغز و اعصاب نظام پزشکی 20937 و پاسخ شرکت بیمه بدین شرح است : واحد صدور صدور معرفی نامه جهت درمان ارتفاع گرفتگی در بیمارستان جم بلامانع است . شایان ذکر است نحوه درمان طبی و مدت بستری بمدت بیش از 5 روز نیاز به معرفی نامه دیگری دارد. دکتر شروین اسدی غفاری 23/3/84 " با توجه به مطالب " بخش اول " ، معرفی نامه دیگری که جهت انجام امور بیمه و پرداخت هزینه های درمان در بیمارستان جم لازم بود هیچگاه صادر نشد! بنابر این شرکت بیمه ایران هیچ وجهی بابت هزینه های درمان نپرداخت! چون لیلا با دستور و معرفی آقای دکتر بهرامی ( متخصص مغز و اعصاب) در بیمارستان جم بستری شده بود ، ایشان باید معرفی نامه مذکور را برای بیمه می نوشت که با توجه به کناره گیری از این پرونده ، درمان را به آقای دکتر فشارکی سپرد! و هیچگاه حاضر به دادن چنین معرفی نامه ای نشد! جزییات را در "بخش اول " مطالعه نمایید . لازم به ذکر است پس از حادثه گاشربروم 1 ، آقای دکتر بهرامی جهت درمان مرحوم اوراز به پاکستان اعزام شده بود . "مدرک 18" تصویر کارت بیمه درمان تکمیلی لیلا بهرامی است که پس از بستری شدن لیلا در بیمارستان جم صادر شد! تاریخ بستری شدن لیلا در بیمارستان جم 18 خرداد 84 است ، اما با نگاهی به بیمه نامه مشاهده خواهید کرد که تاریخ اعتبار بیمه نامه از روز 12/2/84 میباشد!!! در حالی که تیم 26 اسفند 83 عازم نپال شد! پیدا کنید پرتقال فروش را! "مدرک 15 " از مجموعه مدارک پزشکی ، برگه خلاصه پرونده لیلا بهرامی در بیمارستان جم است که تشخیص نهایی توسط دکتر سهراب هاشمی فشارکی ( متخصص مغز و اعصاب) بدین ترتیب اعلام شده است : Hemorrhaging infarction due to high altitude" " بدین معنا : "سکته مغزی از نوع خونریزی ناشی از ارتفاع بالا " در ادامه نیز خلاصه ای از مراحل درمان ذکر شده است . "مدرک 16" تشخیص نهایی پزشک قلب و عروق لیلا بهرامی در بیمارستان جم میباشد . در این مدرک آقای دکتر منصور مقدم تشخیص خود را بدین شرح اعلام نموده است : " خانم لیلا بهرامی بدلیل صعود به ارتفاعات دچار ischemic cardiomyopathy(به معنای کاهش خون رسانی بدلیل آسیب عضله قلب) و hypoxic encephalophathy (به معنای تورم مغزی بر اثر کمبود اکسیژن) شده بودند که با درمان های انجام شده علایم برطرف شده است. LVEF:60% " "مدرک 17" از مجموعه مدارک پزشکی، گزارش نتیجه سی تی اسکن از مغز است که 52 روز پس از حادثه در بیمارستان شرکت نفت در تهران گرفته شده و در آن روند بهبودی مشاهده میشود. در مجالی دیگر با توجه به مدارک ارائه شده ، اشکالات مطرح شده در گزارش "حمید مساعدیان" بررسی و تشریح خواهد شد . Friday, September 29, 2006سرپرست جدیدسرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی منصوب شد طی حکمی از سوی مهندس علی آبادی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی ، محمد حسین هوایی به سمت سرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی منصوب شد . به گزارش خبرگزاری "مهر" به نقل از سایت خبری سازمان تربیت بدنی محمد حسین هوایی که ازمدیران باسابقه کشوربه شمارمی رود، پیش از این سابقه معاون وزیر راه را در کارنامه اجرایی خود دارد. انتصاب سرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی ازسوی مهندس علی آبادی با توجه به درخواست صادق آقاجانی که خواستار روشن شدن تکلیف سرپرستی این فدراسیون شده بود، صورت گرفت . آقاجانی طی سالهای گذشته خدمات شایانی را به کوهنوردی ایران ارائه کرد و ازیک سال پیش نیز به این سو سرپرستی فدراسیون را عهده دار بود . برکناری صادق آقاجانی
پايان حضور 20 ساله آقاجاني در فدراسيون كوهنوردي ......................................................................................................................
خبرگزاري فارس: سرانجام صادق آقاجاني، رئيس فدراسيون كوهنوردي كه در سالهاي گذشته بارها زمزمه بركنارياش به گوش رسيد، از سمتش در اين فدراسيون كه از آغازش 20 سال ميگذرد، كناره گذاشته شد. به گزارش خبرگزاري فارس، با عدم حضور دو هفتهاي صادق آقاجاني، رئيس فدراسيون كوهنوردي در محل فدراسيون، ابهاماتي درخصوص ادامه فعاليت وي در اين مجموعه به وجود آمد كه اما منابع آگاه خبر دادند، وي ديگر سمتي در اين فدراسيون ندارد و در هفته آينده جايگزينش معرفي خواهد شد. صادق آقاجاني از سال 1362 تا 1383 (به غير از سالهاي 70 تا 72 كه به عنوان نايب رئيس فعال بود)، به عنوان رئيس فدراسيون كوهنوردي، سكانداري اين رشته را برعهده داشته است. با اتمام دوران چهار ساله رياست فدراسيون آقاجاني در اواخر سال 83، وي با حكم سرپرستي شش ماهه از سوي رئيس وقت سازمان تربيت بدني، به فعاليت خود ادامه داد تا در مرداد 84 با برگزاري مجمع عمومي تكليف رياست اين فدراسيون مشخص شود؛ اما تا به امروز باتوجه به پايان رسيدن تاريخ سرپرستي وي و بدون برگزاري مجمع، بدون داشتن حكمي رسمي در اين سمت مشغول بود كه اكنون اين اتفاق غيرقانوني نيز پايان يافت. اقبال افلاكي، مسئول صعودهاي ورزشي و كميته هيماليانوردي فدراسيون درمورد عدم حضور آقاجاني در فدراسيون كه نزديك به دو هفته ميشود، عنوان كرد: "آقاجاني تصميم گرفته با اين كار و كنار رفتنش (اشاره به غيبت 20 روزه)، سازمان را وادار كند تا وضعيت رياست فدراسيون را مشخص كند؛ در غير اينصورت بحث استعفا يا بركناري وي باتوجه به اينكه حكمي از سوي سازمان نبوده، هيچ معنايي ندارد." آقاجاني كه نسبت به عملكردش انتقادات فراواني مطرح بود، پس از 20 سال از رياست فدراسيون كوهنوردي كنار گذاشته شد و به زودي جايگزينش در حكمي از سوي رئيس سازمان تربيت بدني معرفي ميشود. منبع:خبرگزاری فارس Tuesday, September 26, 2006بررسی مدارک پزشکی 3در ادامه ، "مدرک 11 " از مجموعه مدارک پزشکی را بررسی میکنیم . مدرک مذکور که خلاصه پرونده بیمار (لیلا بهرامی) در هنگام ترخیص از بیمارستان نورویک کاتماندو میباشد ، به شرح زیر است : DISCHARGE SUMMARY NAME: MS LEILE BAHRAMI AGE/SEX: 32/F BED NO: 211 NHCC NO: 33794 IPD NO: 3178 WARD: CCU ADMIT DATE: 02/06/05 DISCHARGE DATE: 08/06/05 CONSULTANT: DR B.RAWAT/DR.GORKHALI REF BY: DR.BUDDHA BASNE FINAL DIAGNOSIS • HYPOXIC ISCHAEMIC BRAIN INJURY • HIGH ALTITUDE SICKNESS • THALAMIC INFARCTION WITH CEREBRL OEDEMA CLINICAL NOTES Ms. Leila Bahrami , came to us with C/O dizziness , vomitting and LOC since 2 days back. She had three symptoms when she was at the height of 7500 meters. She was air lifted to Kathmandu and was taken to International clinic. A CT scan was done and the patient reffered to our hospital for further treatment. CAD Risks Factors: SM(-), HTN(-), DM(-), Dyslipidaemia(-), FH(?) WAS ON: no medications PHYSICAL EXAMINATION G.C.......................Critical, unconscious Pulse ....................64 /min, reg BP .......................100/60 Mm Hg TEMP .................Afebrile CHEST ................B/I creps CVS .....................S1+S2+Pansystolic mum P/A ......................soft, non tender CNS .....................GCS E2V1M5 Tone, bulk normal Superficial reflexes absent Plantar upgoing No sensation to touch, pain No power JACCYOD ............nil SPO2 .....................Without O2: 96%[ER] INVESTIGATIONS ALL REPORTS ENCLOSED CT[2.06.05]: low attenuated BG's with effaced sulci suggestive of diffuse brain oedema sec. to hypoxic ischemic changes/injury to brain. COURSE IN THE HOSPITAL The patient was received in ER and was admitted in CCU. All relevant investigations were done. Her CT scan revealed low attenuated BG's with effaced sulci suggestive of diffuse brain oedema sec. to hypoxic ischaemic changes/injury to brain. ....................................... در این مدرک ابتدا مشخصات بیمار ، شماره های شناسایی مربوط به بیمار ، بخشی که بیمار در آن بستری شده (CCU) ، تاریخ بستری شدن(2 جون 2005) و تاریخ ترخیص (8 جون 2005) آورده شده است . همچنین پزشکان مشاور و پزشک معرف(دکتر بودا باسنیاک) معرفی شده اند. در ادامه ، تشخیص نهایی به شرح زیر اعلام شده است : "تشخیص نهایی : • صدمه به مغز بر اثر کم خونی و کمبود اکسیژن • بیماری ارتفاع • سکته مغزی به همراه ادم مغزی" " نکات کلینیکی" به شرح زیر آمده است : "نکات کلینیکی : خانم لیلا بهرامی با حالت بیهوشی C/O ، تهوع و LOC از 2 روز قبل ، به ما مراجعه نمود . او در ارتفاغ 7500 متر 3 نشانه برایش بوجود آمده بود . او از طریق هوایی به کاتماندو و سپس به کلینیک بین المللی منتقل میشود. سی تی اسکن از مغز انجام شده و سپس به این بیمارستان برای درمان منتقل میشود . خطر بیماریهای قلبی و عروقی : SM(-) ، فشار خون (-) ، دیابت (-) ، چربی خون (-) ، بیماری ارثی (؟) ، دریافت داروی قبلی نداشته." در ادامه ، خلاصه ای از "آزمایشات فیزیکی" تشریح شده است . "یافته ها" بخش بعدی است که در آن نتیجه سی تی اسکن مغز به شرح زیر آورده شده که در "بررسی مدارک پزشکی 2 " نیز به آن پرداختیم : " ... تورم کلی مغز بر اثر تغییرات ناشی از کمبود اکسیژن و کم خونی که به مغز آسیب رسانیده است . " در انتهای این مدرک نیز توضیحاتی در ارتباط با چگونگی بستری شدن بیمار (در وضعیت اورژانسی) و انتقال وی به سی سی یو و تکرار نتیجه سی تی اسکن ارائه شده است. در "بررسی مدارک پزشکی2 " دیدیم که دکتر بودا باسنیاک با توجه به سابقه حیرت انگیزی که از بیمار شنیده ، تشخیص اولیه میدهد که بیماری ارتفاع از نوع کلاسیک نیست! او تنها بر اساس شنیدن سوابق بیمار و معاینات کلینیکی تشخیص اولیه را اعلام نموده بود که در ادامه دستور به گرفتن سی تی اسکن از مغز و انتقال به بیمارستان را میدهد . در آن هنگام هنوز نتیجه سی تی اسکن و آزمایشات دیگر مشخص نبود . پس از انتقال به بیمارستان نورویک کارهای تکمیلی انجام میشود. شگفت آور است که تیم پرشکی بیمارستان نورویک علت را بیماری ارتفاع میداند! نه غیر کلاسیک است و نه نادر! چه آسان تشخیص دادند! تنها علت خاص بودن این مورد پزشکی در آن است که بیمار زنده مانده و به زندگی عادی بازگشته! شرم بر محمود گودرزی! شرم بر همه کسانی که دستی بر آتش داشتند و دارند! "مدرک 12 " ادامه خلاصه پرونده بیمار (لیلا بهرامی) در هنگام ترخیص از بیمارستان نورویک کاتماندو ، به شرح زیر است : DISCHARGE SUMMARY Neurological consultation was done. She was managed conservatively with inj.Dexona , inj.Mannitol , inj.Lasix and other medications. She was planned to start on aspirin / Clopidogrel but repeat CT scan and MRV could not be done it was postponed. Asprine/Clopidogrel should be considered after CT scan / MRV done in her own country. Her condition has improved and the rest of her stay was uneventful. She was mobilized on a wheelchair during her stay in the hospital . she is being discharged on request as she is being taken back to her country for further management and needful. ADVICE ON DISCHARGE Medications: 1. Inj. Dexona 4 mg TDS 2. Tab. Aciloc 150 BD Dr.B.Rawat(Cons. Cadiologist) , Dr.M.Gorkhali(Con.Physician) , Dr.Minalma Panday(Med.Registrar) , Dr. Shekhar(Medical Officer) ................................................... در این مدرک ، ابتدا متذکر میشود که مشاوره اعصاب انجام شده است . میزان و نوع داروهای مصرفی را اعلام نموده و محدودیت های دارویی را برای انجام سی تی اسکن و MRV شرح داده است . در ادامه به چگونگی وضعیت فیزیکی بیمار در هنگام ترخیص میپردازد و اینکه بنا به درخواست ، بیمارترخیص شده تا در کشورش درمان دنبال شود. در انتها مصرف داروهایی را پس از ترخیص در ادامه درمان پیشنهاد داده است . "مدرک 13 " گزارش MRI از مغز است که یک روز پس از بازگشت به تهران و بستری شدن در بیمارستان جم ، در مرکز تصویر برداری کوروش گرفته شده که نتیجه آن روز بعد به شرح زیر اعلام شد : Date: 84/03/21 Mrs. Leyla Bahrami Age: 32 Dear Dr. Bahrami MRI study of brain "SUPER CONDUCTIVE 1.5 TESLA SIEMENS SYMPHONY MAESTRO CLASS MRI" With and without contrast Technic: "Axial, coronal and sagittal sections are taken". Clinical Data: No tumor, signal changes and midline shift is noted. Pons, brachium cerebelli and cerebello – pontine angles are normal. Parasellar, perisellar and sellar regions and pituitary gland are normal. Meulla oblongate, bulb, upper cervical cord show no abnormality. A 2x2x2 Cm hyper signal area is seen in Lt. thalamic area with peripheral edema and Rim enhace are present. After contrast injection that thalamic subacute hemorrhaging and infarct but due to moderate edema Lt. to Rt. Shift for R/O of tumoral mass. MRI with contrast is recommended 3-4 wks later. Sincerely yours Darioush Etemadi-MD, J.Jalal Shokouhi- MD ......................................... در این مدرک رادیولوژیست ابتدا تکنیک بکار گرفته شده و سپس مشاهدات خود را اعلام نموده است . بطور خلاصه و بسیار ساده ، مشاهدات نشان میدهد که یک ناحیه با ابعاد 2x2x2 Cm از ناحیه درونی مغز بر اثر پاره شدن رگ آسیب دیده و در واقع سکته از نوع پارگی رگ( hemorrhaging ) ایجاد شده است. از نکات قابل توجه در این مدرک میتوان به موارد زیر اشاره نمود : • رادیولوژیست مشاهدات خود را خطاب به دکتر بهرامی اعلام نموده است . همانگونه که قبلا نیز اشاره شد ، لیلا با پیگیری حمید مساعدیان، با معرفی نامه دکتر بهرامی در بیمارستان جم بستری شد . اما حاضر به ادامه همکاری نشد و پرونده را به تیم دیگری سپرد. در مورد علت این تحولات در "بخش اول" توضیحاتی کامل ارائه شده است. • اولین سی تی اسکن از مغز که بلافاصله پس از انتقال از بیس کمپ به کاتماندو انجام گرفت ، گویای ادم مغزی است که شرح داده شد . 9 روز بعد در تهران MRI از مغز گرفته میشود که نتایج آن را دیدیم . ملاحظه میشود که پس از 9 روز درمان ، تورم کلی مغز برطرف شده و ادم جزیی در ناحیه آسیب دیده مشاهده میشود که به بیان ساده علت آن نوعی حالت دفاعی بدن است تا از گسترش آسیب جلوگیری شود . در ادامه دیگر مدارک پزشکی بررسی خواهد شد. Tuesday, September 19, 2006بررسی مدارک پزشکی 2باری دیگر "مدرک 1" از مجموعه مدارک پزشکی را بررسی می کنیم . ترجمه آن به شرح زیر است : کلینیک بین المللی نپال خطاب به کسی که دنبال کننده این مورد است : 2 جون 2005 : او یک کوهنورد 32 ساله است و در حالی که برای صعود به اورست تلاش می کرد بیش از 2 ماه را در ارتفاع بالاتر از 5000 متر گذرانده است . دو روز پیش در ارتفاع حدود 7500 متر دچار حالت تهوع شدید شده و به حالت کما میرود! دیروز بوسیله شرپا ها به بیس کمپ منتقل شده و امروز صبح با هلیکوپتر به این کلینیک منتقل میشود . همچنین او دو هفته پیش دچار حالت تهوع مشابهی شد که وقتی به ارتفاع 6400 رفت برطرف گردید! نه سردرد و نه هیچ علامت دیگری! علاوه بر این او ورزشکاری سالم و قوی است و هیچ نوع دارویی مصرف نمیکند . مشاهدات : • اسکیل کما 8 • ضربان قلب 55 ضربان در دقیقه • فشار خون 80/120 • هر دو مردمک چشم غیر فعال • قدرت هر دو دست و پا بطور قابل توجهی کاهش یافته اما کاهش در سمت راست بسیار بیشتر است • قفسه سینه واضح است • صدای قلب نرمال است در کلینیک پس از دریافت 10% گلوکز شرایط عصبی او بهبود یافته و اسکیل کما به 10 می رسد. تشخیص : این یک بیماری ارتفاع کلاسیک نیست . او احتمالا دارای ضعف قسمت راست و یک ضایعه در نیمه چپ مغز شامل منطقه گفتاری دارد. کاهش سطح هوشیاری او (حالت دپرس نورون های او) میتواند ناشی از کمبود گلوکز خون باشد. لازم است که وی به یک بیمارستان با تجهیزات مناسب ICU و سی تی اسکن منتقل شود . در راه انتقال به بیمارستان سی تی اسکن انجام شود. دکتر بودا باسنیاک ................................................ در "بررسی مدارک پزشکی 1" شرح داده شد که اطلاعات غیر واقع از سابقه بیمار در اختیار دکتر بودا باسنیاک قرار گرفت. بر اساس این اطلاعات غلط ، دکتر بودا باسنیاک تشخیص میدهد که بیماری ارتفاع ، از نوع کلاسیک نیست! خدا را شکر! او آنقدر تجربه و دانش داشت که بداند بیماری ارتفاع قطعی است و تنها با توجه به سابقه حیرت انگیزی که برای او شرح داده شده است آن را غیر کلاسیک میداند! ، بنابر این روش درمانی را بر اساس تشخیص بیماری ارتفاع دنبال میکند . با استناد به بخشی از روایت فرخنده صادق ، همچنین آنچه قبلا در ایمیل ها درباره عملکرد محمود گودرزی هنگامی که در بازگشت از قله به کمپ 2 بالای سر بیمار میرسد، خواندیم که محمود گودرزی روش درمانی پزشک آمریکایی را غلط دانسته و ان را متوقف مینماید ، لیلا را از گاما بگ خارج نموده و ... و بیماری او را ناشی از مشکل روحی و روانی میداند! محمود گودرزی خوب میدانست که لیلا بهرامی در کمپ 3 و طی تلاش نهایی برای صعود قله دچار بیماری ارتفاع شده است . خوب میدانست که لازم است او را تا کمپ های پایین تر همراهی نماید و با مراقبت پزشکی از ایجاد حالت بحرانی پیشگیری نماید . اما با این کار صعود به قله را از دست میداد ! صعودی که برای آن مجوز هم نداشت! بنابر این برای رسیدن به قله از بیماران خود گذشت! پس از صعود ، وقتی به کمپ 2 باز میگردد و اوضاع را بحرانی می بیند ، خوب میداند که او مقصر است ! خوب میداند که هیچ توجیهی برای کوتاهی نخواهد داشت . تنها راه جهت رهایی از گرفتاری این است که به همه بقبولاند هنگامی که لیلا بهرامی را به پایین بازمیگرداند شرایط خوبی داشته و بیماری او بیماری ارتفاع نیست . محمود گودرزی از شرایط منفی حاکم بر تیم نهایت استفاده را مینماید و علت بیماری لیلا را مشکلات روحی و روانی عنوان مینماید ، بدین معنا که لیلا از شدت ناراحتی از عدم صعود دچار چنین حالتی شده است! در ادامه اجرای این پروژه دروغ پردازی ، سابقه ای نادرست از بیمار را در اختیار دکتر بودا باسنیاک میگذارد تا شاید بتواند مانع از تشخیص صحیح شود . با معرفی دکتر بودا باسنیاک ، لیلا به بیمارستان نورویک در کاتماندو منتقل میشود و در ضمن انتقال جهت بررسی دقیق و تشخیص قطعی بیماری سی تی اسکن انجام میشود . گزارش نتیجه سی تی اسکن را میتوانید با عنوان "مدرک 2 " از مجموعه مدارک پزشکی مشاهده نمایید . در این گزارش تاریخ انجام سی تی اسکن ، وضعیت کلینیکی بیمار (حالت کما) ، تکنیک بکار برده شده در سی تی اسکن ، یافته ها و تشخیص توسط پزشک رادیولوژیست تشریح شده است . تشخیص رادیولوژیست بدین شرح است : " ... تورم کلی مغز بر اثر تغییرات ناشی از کمبود اکسیژن و کم خونی که به مغز آسیب رسانیده است . " پس از انجام سی تی اسکن بیمار به بیمارستان نورویک منتقل میشود و بررسی های بیشتر جهت تشخیص نهایی در آنجا ادامه می یابد . "مدارک 3 و 4 " از مجموعه مدارک پزشکی مربوط است به دست نوشته های پزشکان بیمارستان نورویک که انعکاس ان را در خلاصه پرونده زمان ترخیص خواهیم دید . "مدرک 5 " از مجموعه مدارک پزشکی به ظاهر گزارش نتیجه عکسبرداری از قفسه سینه با اشعه ایکس میباشد. اما با دقت میتوان دید که این برگه درخواست عکس برداری و نحوه انجام آن است . در انتهای این برگه نیم خطی دست نویس نوشته شده که خوانا نیست! تفاوت بسیار آشکاری مابین عکس ریه ای که در نپال گرفته شده و آنچه چندین روز بعد ، پس از انتقال لیلا به بیمارستان جم تهران مشاهده میشود وجود دارد . بنا بر گفته پزشکان بیمارستان جم در تهران ، علت بستری بودن لیلا در بیمارستان جم تنها آب آوردن ریه و ضعیف شدن قلب بر اثر فشارهای وارده بود . و برای جذب آب ریه لیلا روزی دو نوبت کورتون میگرفت! هنوز این سوال را در ذهن دارم که چرا گزارش دقیقی از نتیجه عکس برداری از قفسه سینه (که در بیمارستان نورویک انجام شد ) ، مشابه آنچه که در مورد سی تی اسکن دیدیم ، وجود ندارد؟! همانگونه که در "بخش اول" نیز اشاره شد ، محمود گودرزی در گفتگوی با فرخنده صادق و بدنبال آن در رویارویی با خانواده لیلا بهرامی ، این بار علت را سکته مغزی میداند ! و اینکه مشکل لیلا به ارتفاع ربطی نداشته و در هر جای دیگر نیز اتفاق می افتاد!( که بر اساس مدارک پزشکی این نیز دروغی بیش نبود . در ادامه بررسی مدارک پزشکی به آن خواهیم رسید) با توجه به سابقه دروغپردازی و عملکرد نفرت انگیز محمود گودرزی ، آیا حق دارم احتمال دهم که این مدرک(یعنی گزارش نتیجه عکس برداری از ریه) از پرونده پزشکی خارج شده تا بتوان بیماری لیلا را به نحو مطلوب عنوان نمود؟! "مدارک 6 ، 7 ، 8 ، 9 و 10 " از مجموعه مدارک پزشکی مجموعه نتایج آزمایشاتی است که در بیمارستان نورویک بر بیمار انجام شد . در ادامه به بررسی خلاصه پرونده پزشکی نپال شامل تشخیص نهایی پزشکان بیمارستان نورویک و ادامه تشخیص و درمان در بیمارستان جم تهران خواهم پرداخت . Monday, September 11, 2006بررسی مدارک پزشکی 1Nepal International Clinic TRAVEL AND MOUNTAIN MEDICINE CENTER To whom it may concern : JUNE 2,2005 This is a 32 year old climber who has spent over 2 months in the 5000m and over altitude while trying to climb Everest . 2 days ago at about 7500m she had a severe episode of vomiting and become faint and dizzy and unconscious. She was carried down by the sherpas to the Base camp yesterday and brought by helicopter to this clinic this morning. She also had a similar episode of vomiting about 2 weeks ago which went away when she came down TO 6400m. No headache and no other symptoms .apparently healthy athlete and on no medicines at all. On exam : • Glasgow coma scale about 8 • Pulse 55 per min • BP 120\80 • Pupils bilaterally non reactive • Power significantly decreased both limbs bilaterally but bright more than left • Chest is clear • Heart sounds are normal In our clinic after receiving 10% glucose her neurological condition improved with GCS going up to about 10 Impression : this is not the classic altitude sickness. She has probable right sided weakness with a lesion on the left hemisphere involving the speech area . Her depressed neuron status could also stem from hypoglycemia. She needs admission to a hospital with proper monitoring (ICU setting) and CT scan. Will get CT scan done on the way to hospital. BUDDHA BASNYAC: MD Medical Director ....................................................................................................................... در تاریخ 2 جون 2005 لیلا بهرامی با هلی کوپتر از بیس کمپ اورست به کاتماندو و سپس به کلینیک بین المللی نپال منتقل میشود . متنی که در بالا مشاهده می نمایید رونوشتی از مدرک 1 است و اصل ان در لینک "مدارک پزشکی" قابل دستیابی است . بطور خلاصه مدرک 1 شامل پیشینه بیمار ، معاینات اولیه و اقدامات اولیه درمانی در کلینیک میباشد .در این مدرک ، پزشک مذکور با توجه به سابقه ای که از بیمار شنیده است و با توجه به معاینات اولیه ای که خود انجام داده ، تشخیص اولیه خود را اعلام نموده و برای بررسی دقیق تر لازم میداند بیمار به مرکز پیشرفته تری منتقل شود . در پایین این مدرک امضای دکتر بودا باسنیاک – رییس وقت کمیته پزشکی اتحادیه کوهنوردی آسیا – مشاهده میشود! بیمار در کماست! سوالی بسیار مهم در ذهن خطور میکند : چه کسی سابقه بیمار را برای دکتر بودا باسنیاک شرح داده است؟ همراهان بیمار عبارتند از : محمود گودرزی(پزشک تیم)، فرخنده صادق و جناب آقای محمود شعاعی. بی شک این مهم و این وظیفه بر عهده پزشک تیم! خواهد بود تا برای موفقیت در تشخیص صحیح و درمان موثر، سابقه بیمار و همچنین اقدامات امدادی اولیه را دقیق و به ترتیب تشریح نماید . سابقه ای که از بیمار ارائه شده از این قرار است : "او یک کوهنورد 32 ساله است و در حالی که برای صعود به اورست تلاش می کرد بیش از 2 ماه را در ارتفاع بالاتر از 5000 متر گذرانده است . دو روز پیش در ارتفاع حدود 7500 متر دچار حالت تهوع شدید شده و به حالت کما میرود! دیروز بوسیله شرپا ها به بیس کمپ منتقل شده و امروز صبح با هلیکوپتر به این کلینیک منتقل میشود . همچنین او دو هفته پیش دچار حالت تهوع مشابهی شد که وقتی به ارتفاع 6400 رفت برطرف گردید! نه سردرد و نه هیچ علامت دیگری! علاوه بر این او ورزشکاری سالم و قوی است و هیچ نوع دارویی مصرف نمیکند . " طبق اظهارات لیلا ، بخشی از گزارش که میگوید : "... او دو هفته پیش دچار حالت تهوع مشابهی شد که وقتی به ارتفاع 6400 رفت برطرف گردید!..." صحت ندارد ! خوش بینانه ترین حالتی که در مورد این گزارش میتوان برای محمود گودرزی متصور شد این که او دقیقا و طبق واقعیت! ، سابقه بیمار و اقدامات انجام شده را برای دکتر بودا باسنیاک شرح داده! و اشتباه مذکور تنها یک اشکال تایپیست! در این صورت باید از محمود گودرزی – پزشک تیم – پرسید چگونه متوجه این اشتباه نشده ؟ مگر او در کنار بیمار حضور نداشت؟ مگر او به عنوان پزشک تیم ، ناظر بر معاینات و درمان و انتقال بیمار به بیمارستانی مجهز تر نبود؟ چگونه ممکن است چنین اشتباهی رخ دهد؟ اشتباهی که میتواند در تشخیص صحیح بیماری و انتخاب روش درمان موثر ، تاثیر بسیار مهمی داشته باشد! اما نه! محمود گودرزی باز هم دروغ میگوید . دروغ میگوید تا بر کوتاهی های خود سرپوش گذارد . محمود گودرزی دروغ میگوید بی آنکه لحظه ای و فقط لحظه ای تصور کند اگر تیم پزشکی بر اثر اطلاعات اولیه دروغ ، تشخیص اشتباه دهند و روش درمان نامناسبی انتخاب شود بر سر بیمار چه خواهد آمد! او همچنان به دروغ گفتن ادامه میدهد ! تا به عنوان اولین پزشک مسلمان! صعود کرده بر اورست ، بر خلاف نامش - محمود! - به عنوان پزشکی منفور! بر خاطر بماند . پزشکی که به راحتی دروغ میگوید جنایتکار است. Saturday, August 19, 2006توضیح
با توجه به درخواست برخی از خوانندگان گرامی ، ترجمه ایمیل های 1 الی 5 و همچنین ترجمه بیوگرافی دکتر ریچارد بیرر اضافه شد . ......................................................................................................................
ایمیل ٥بدون شرح! مریم بهرامی به دکتر ریچارد بیرر : دکتر ریچارد بیرر گرامی یکبار دیگر بخاطر لطف شما سپاسگذارم . لیلا میداند که برای او چه اتفاقی افتاده است و خوشبختانه تلاش زیادی میکند تا به توانایی های اولیه اش باز گردد . لیلا قصد دارد که برای آنچه که برای او رخ داده است شکایت نماید و نیازمند به شاهد است تا انچه را که ان بالا رخ داده ، توصیف نماید . متاسفانه دوستان او نمیخواهند چنین کاری را انجام دهند ، برای اینکه فکر میکنند که با این کار موقعیت خود را از دست خواهند داد و تنها کسی که این کار را قبول کرده از ابتدا در آنجا حضور نداشته است . شهادتنامه باید بصورت رسمی باشد . لیلا میخواهد بداند که آیا شما میتوانید لطف نموده چنین شهادتنامه رسمی را درباره آنچه که آن بالا رخ داد برای او تهیه کنید . لطفا اگر مایل هستید موافقت خود را اعلام نمایید تا ما بگوییم چه مواردی باید در این نامه رسمی ذکر شود . از توجه شما متشکریم و منتظر پاسخ شما خواهیم بود . با تشکر از طرف لیلا، مریم در ضمن اگر اطلاعاتی جهت تماس با پزشک انگلیسی دارید آیا تمایل دارید در اختیار ما قرار دهید؟ با تشکر فراوان مریم دکتر ریچارد بیرر به مریم بهرامی : نام پزشک انگلیسی مایک کاسرلی است . خوشحال خواهم شد هر جایی که بتوانم حضور یابم ، به شما کمک کنم . مریم بهرامی به دکتر ریچارد بیرر : سلام دکتر ریچارد ، بسیار متشکرم در واقع لیلا میخواهد بداند که : 1. برای اولین بار شما کی لیلا را دیدید (زمان دقیق بسیار مهم است) 2. شما چه کارهایی بر اساس تشخیص خودتان برای لیلا انجام دادید (ممکن است که یاد آور شوید که تهیه امکانات چقدر مشکل بوده! ، ما میدانیم که تهیه امکانات درمانی ان بالا به هیچ وجه آسان نبود و تجربه شما نتیجه بسیار خوبی داشت ) 3. چه زمانی پزشک ایرانی به کمپ 2 رسید( در اولین ایمیل خود اشاره کردید که او پس از 18 ساعت به کمپ 2 رسید!!!) 4. تشخیص او چه بود و شما درباره وضعیت لیلا به او چه گفتید؟ 5. او چه اعمال درست و یا غلطی برای لیلا انجام داد؟ 6. چه کار مفیدی را شما از او خواستید انجام دهد و لی او نپذیرفت؟( من شنیدم که شما همگی از او خواستید که لیلا استفاده از اکسیژن را ادامه دهد و لیلا داخل گاما بگ باقی بماند ، اما او گفته است که نیازی به اینها نیست و استفاده از آنها را متوقف نموده. آیا این مطلب صحت دارد؟ همچنین بفرمایید چه چیزی در آن شرایط میتوانست مفید باشد . در ضمن ، لیلا توانست بر اساس اطلاعاتی که شما دادید ، آدرس ایمیل پزشک انگلیسی را تصحیح نماید. متشکرم . همه ما از کمک شما سپاسگذاریم و درک میکنیم که شما مشغله بسیار دارید. هر آنچه که شما بتوانید برای ما انجام دهید برای ما بسیار با ارزش خواهد بود و امیدوارم بتوانیم جبران نماییم و در آینده نزدیک شما را ملاقات نماییم . به بهترین درودها از طرف لیلا، مریم دکتر ریچارد بیرر به مریم بهرامی : به نظرم ما حدود ساعت 10 صبح بلافاصله پس از اینکه هم تیمی شما ما را صدا زد رسیدیم که برای اطمینان دقیق از ساعت میتوانید از او نیز بپرسید . فورا شرایط را ارزیابی نموده و از اکسیژن ، IV line ، و مایعات به همراه گزامتازون استفاده نمودیم که مایعات ادامه یافت و NG تیوب و گاما بگ نیز مورد استفاده قرار دادم . به عقیده من پزشک تیم صبح روز بعد رسید؟؟ او فکر میکرد که این یک مشکل روانی [psychiatric] است ولی من به او گفتم که به نظر من این یک مشکل متابولیکی به همراه تغییرات شرایط ذهنی [mental status changes] است . او با توجه به نظر خودش تمامی اقدامات درمانی را متوقف نموده و کنار زد . بهتر است برای چک کردن زمان رسیدن او به آنجا با هم تیمی بررسی نمایید ، او ]پزشک تیم[ احتمالا شب هنگام از کمپ 4 به پایین رسید . برای دیدن تصاویر با کیفیت بالاتر بر روی آنها کلیک نمایید ایمیل ٤بدون شرح : از مریم بهرامی به ریچارد بیرر : سلام من مریم ، خواهر دوقلوی لیلا هستم . ازطرف خودم و خانواده ام از کمکی که در آن شرایط به لیلا نمودید متشکرم .واقعا این کار شما برای ما و لیلا بسیار ارزشمند است . لیلا از من خواست تا مدارک پزشکی مربوط به بیماریش را برای شما بفرستم . ما مطمئن نیستیم که این مدارک تمامی مدارک هستند یا خیر! با این وجود برادرم آنها را اسکن نموده است . متاسفانه پزشکی که تیم را همراهی مینمود تلاش میکرد تا مشکل لیلا را طور دیگری نشان دهد . او سعی میکرد ما را متقاعد کند که انچه برای لیلا رخ داده بیماری ارتفاع نبوده و ممکن بود هر جای دیگری هم اتفاق بیافتد . برادر من مربی کوهنوردی است و نتوانست حرف او را باور کند و خودش سعی کرد تا درباره آنچه که اتفاق افتاده بیشتر اطلاعات کسب کند. اما او پزشک نیست و نمی داند ان بالا واقعا چه اتفاقی افتاده است, اگرچه تمام پزشکان متخصصی که لیلا را در ایران ملاقات کردند متذکر شدند که این حالت تنها در ارتفاع رخ خواهد داد . (خصوصا متخصص قلب و عروق لیلا نیز این مطلب را متذکر شده بود ، اگرچه در مدارک پزشکی نپال در این ارتباط هیچ مدرکی نبود و من نمیدانم چرا؟!) لیلا آسیب بسیاری دیده است .همانطور که مطلعید در بیس کمپ اسکیل کمای او 10 بوده است . خوشبختانه او به طور قابل توجهی بهبود یافته و به خوبی ریکاوری را انجام میدهد . هنوز برای او مشکل است که با زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم ارتباط برقرار نماید ، با این وجود تمام تلاش خودش را کرد و خودش برای شما اولین ایمیل حاوی تشکر را فرستاد . اکنون او سخت تلاش میکند تا لیلای قبل از این حادثه شود . او میخواهد بداند حقیقتا شرایطش در کمپ 2 چگونه بود و شما آنجا چه کردید . او نمیتواند زمانی را که به کما رفت به خاطر بیاورد . آیا او صبح روز سه شنبه از خواب بیدار شد یا نه؟ چرا آنها برای انتقال لیلا از کمپ 2 به پایین از گاما بگ استفاده نکردند؟ او میخواهد بداند اگر در آینده شما با چنین شرایطی روبرو شدید (امیدوارم که چنین نشود) چه کار خواهید کرد؟ مجددا از کمک شما متشکرم و بهترین آرزوها را برای شما دارم . امیدوارم آنچه برای لیلا رخ داد برای هیچ کس خصوصا تیم شما رخ ندهد گرچه اطمینان دارم یاد گرفتن در این باره بسیار ارزشمند است . امیدوارم مدارک ارسالی برای شما مفید باشد و اگر موردی واضح نبود من را مطلع کنید . همچنین من گزارش پزشکان متخصص ایرانی را نیز برای شما ارسال نمودم. شما میتوانید با لغات کلیدی که به انگلیسی نوشته شده درباره بیماری ایده بگیرید . ما منتظریم تا از شما به عنوان یک پزشک ورزشی بشنویم . آخر هفته خوبی داشته باشید مریم باید متذکر شوم که من پزشک و کوهنورد نیستنم . نمیدانم که آیا بهتر است که پزشک تیم به کمپ های بالاتر یرود یا نه. آیا این کار مفید است؟ من نمیتوانم خودم قضاوت کنم و از آنجا که لیلا بخشی از زندگی من است و من حق را به او می دهم و می خواهم از شخص سومی اطلاعات کسب نمایم .فکر میکنم و امید دارم که شما به خوبی میتوانید آن را برای من تشریح نمایید. بسیار متشکرم م – ب از ریچارد بیرر به مریم بهرامی : مریم گرامی من تازه از قله البروس در روسیه – که با فرزندانم صعود کردیم – برگشته ام و به همین دلیل پاسخت را با تاخیر میفرستم . من تمامی مدارکی را که ارسال نموده بودید مرور نمودم . از اینکه پیگیر هستید متشکرم . همچنین تا حد توانم به نحوی که بسیار روحیه بخش باشد جواب ایمیل لیلا را دادم .این ایمیل را برای او نفرستادم و شما را برای برقراری ارتباط با او واسطه قرار می دهم مگر اینکه شما بخواهید تا من مستقیما با او مکاتبه نمایم . او یک stroke کوچک در یکی از مراکز درونی مغزش دارد . لیلا با گذشت زمان بهبود پیدا میکند ولی نباید هرگز به ارتفاع بالاتر از 4000 متر برود . چرا این اتفاق افتاد؟ همانطور که میدانی من در کمپ 2 اقدامات درمانی اورژانسی را برای او انجام دادم . من او را همانند کسی که در حالت کما میباشد شروع به درمان نموده و تمامی اقدامات درمانی برای چنین حالتی را انجام دادم . پزشک تیم ساعتها بعد به صحنه رسید (حدود 18 ساعت) و او احساس کرد که حالت ایجاد شده ناشی از مشکل روحی روانی است . او با من و دستیار انگلیسی من موافق نبود و روش درمانی من را ادامه نداد . به عقیده من این کار هیچ کمکی به لیلا نکرد و حتی این وضعیت ممکن است به لیلا صدمه زده باشد ، چرا که او قطعا (همان طور که نتایج سی تی اسکن هم تایید میکند) دچار ادم مغزی ناشی از ارتفاع و این stroke کوچک شده بود . در مقالات پزشکی هم قبلا این مورد گزارش شده (این که احتمالا ادم مغزی منجر به stroke میشود) و من هم مطمئن هستم ، چون لیلا به شدت آب بدنش کم شده بود و هر 2 مورد ( دهیدراته شدن و ادم مغزی ) میتواند منجر به stroke شود . ای کاش خبر های بهتری داشتی ولی باز هم باید شکر گذار باشیم که بطور قابل توجهی بهبودیش رو بدست آورده . اگر کار دیگری از دست من برمی آید به من بگو . امیدوارم در آینده نزدیک شما را ملاقات کنم . ریچ برای دیدن تصاویر با کیفیت بالاتر بر روی آنها کلیک نمایید. |
هدف صادق آقاجانی محمود گودرزی حميد مساعديان فرخنده صادق رضا زارعی ناگفته های ليلا بهرامی مدارک پزشکی خانه پست الکترونیکی به جهت پیوستگی مطالب به شما خواننده گرامی توصیه میشود به آرشیو مراجعه نموده ، از اولین پست وبلاگ وبه ترتیب شروع به مطالعه نمایید آخرین نوشته ها
آرشيوJuly 2005 August 2005 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 August 2019بایگانی:
|