از صعود اورست تا سقوط انسانيت | |
Saturday, June 17, 2006جلال الدین شهبازیتحصیلات : پزشک عمومی سمت : رئیس وقت کمیته پزشکی فدراسیون کوهنوردی خرداد 1384 . لیلا از کاتماندو به تهران متقل شده و در بیمارستان جم بستری بود . آن روزها پیغامگیر تلفن منزل پر بود از تماس های آشنایان دور و نزدیک برای جویا شدن وضعیت لیلا . همان روزها بود که در جواب پیغام یکی از بهترین مربیانم - آقای حسن جواهرپور - که جویای حال لیلا شده بود ، با وی تماس گرفتم و ماجرا را مطابق آنچه در بخش اول خوانده اید تعریف نمودم . پیشنهاد داد مدارک پزشکی موجود را برای جلال الدین شهبازی ( که ساکن تهران نیست ) فاکس نمایم . اعتقاد داشت شهبازی در کارش صادق است ، از فدراسیون بریده ! و حداقل اینکه اگر در معذوراتی باشد و نتواند حقیقت را بگوید ، طفره میرود و دروغ نمیگوید . اعتماد ایشان ، اعتماد من شد . این که اعتماد من بجا بود یا نه ! ، بماند تا بعد . مجالی حاصل نشد تا با شهبازی تماس بگیرم تا اینکه مدتی پس از بهبودی نسبی لیلا ، شهبازی به منزل ما آمد. آن موقع تازه شروع به نوشتن در وبلاگ کرده بودم و هنوز مطلبی با عنوان " صادق آقاجانی " بر صفحه وبلاگ قرار نگرفته بود . به گفته خودش برای احوال پرسی آمده بود و گفت حضورش در منزل ما از جهت ارادت ! نسبت به لیلاست و از جانب فدراسیون نیست ! با توجه به پیش زمینه ای که از مربی خود پیدا کرده بودم گمان میکردم بریدن شهبازی از فدراسیون یعنی اینکه هم اکنون در فدراسیون سمتی ندارد! با این دیدگاه و پیش زمینه ای مثبت از شهبازی که بواسطه مربی ام در من ایجاد شده بود ، به بحث راجع به آنچه رخ داده بود پرداختم و مدارک پزشکی را بررسی مینمودیم . تکرار یک داستان قدیمی ! از جانب شهبازی . همان داستانی که میگفت این اتفاق ناشی از بیماری ارتفاع نبوده و ... ، و طرح داستانی جدید ! چون دیگر مدارک گواهی بر جعلی و دروغ بودن آن داستان قدیمی می داد ! داستان جدید! از این قرار بود ، که چون هم اکنون – یعنی پس از ترخیص از بیمارستان - به تجویز پزشک ، خانم بهرامی در حال مصرف وارفارین است و وارفارین ضد انعقاد خون ، بنابراین بدلیل مشکلی که از قبل داشته اند دچار این حادثه شده اند! و این حادثه ناشی از بیماری ارتفاع نیست ! و توجیه نمود که در آن حادثه ، بدلیل لخته شدن خون ، قلب لخته خون به سمت مغز فرستاده و باقی ماجرا ... ! در حالی که مصرف نمودن وارفارین علتی دیگر داشت . با بروز بیماری حاد کوهستان و همراه با ازدست رفتن آب بسیار از بدن ، به ترتیب ادم مغزی پاره شده مویرگهای مغز بدلیل تورم شدید مغز ، و رفتن به کما حادث شده و بدلیل همچنان ماندن در ارتفاع و عدم استفاده از گاما بگ ، ایجاد ادم ریوی ، و بر اثر فشار ناشی از عوارض ایجاد شده ضعیف شدن کل بدن ، و همانند کل عضلات بدن ، عضلات قلب نبز ضعیف شده که ممکن است بدلیل ضعف در عمل خون رسانی ، مشکلی ایجاد شود و لازم است تا برطرف شدن کامل این ضعف ، لیلا وارفارین مصرف نماید . شگفتا ! کسانی که من را متهم به اظهار نظر در موارد غیر تخصصی مینمایند خود ، این خطا را تکرار میکنند! لازم به ذکر است در موارد پزشکی به هیچ عنوان هیچ اظهار نظری از خود ننموده و تنها با اصرار ، نظر مکتوب پزشکان متخصص را بیان کرده ام . پزشکان متخصص و بنامی که سالهای سال امثال محمود گودرزی و حمید مساعدیان و جلال الدین شهبازی باید بخوانند و شاگردی کنند شاید به تخصص آنها برسند ! و البته به شرط آنکه الزاما قبل از آن ، زبان انگلیسی را خوب فرا گرفته باشند ! شگفتا که این شاگردان عمومی ! نظرات متخصصان را مردود میشمردند ! خلاصه ، بحث بسیار داغ بود . قبل از آغاز بحث از شهبازی عذرخواهی کردم و یادآوری این مطلب که به واسطه اعتماد به مربی خود ، نسبت به او – شهبازی – دیدگاهی مثبت دارم و این بحث برای محکوم کردن و ... او نیست . هیجان من در بحث را نشان از بی احترامی نداند چرا که طبیعتا صدایم بلند است . ولی گویا جبهه گیری او در برابر نظرات من ، خلاف ادعایش ، بوی صداقت نداشت و زمانی به این مطلب یقین پیدا کردم که مدتها بعد در ماه رمضان ، که به دعوت از عباس جعفری برای رفع سوء برداشت ها! و ایجاد تعاملی مشترک! ، به همراه لیلا به منزل وی رفته بودیم – نتایج این دیدار بماند تا بعد! - ، شهبازی در گفتگوی تلفنی با عباس جعفری راجع به خطاهای گودرزی ، اعتراف نمود : " طبق قوانین پزشکی گودرزی ترک پست نموده و بیمار خود را رها کرده " و در حالی که تلفن بر آیفن بود ، احساس درونی خویش نسبت به من را ابراز کرد تا من یقین کنم که درباره عدم صداقت او اشتباه نکرده بودم . سپس عباس جعفری اشاره نمود که این مکالمه را همه میشنوند! برگردیم به منزل ما و مباحثه با شهبازی . شهبازی از مباحث پزشکی خارج شد و به حواشی پرداخت . شهبازی گفت : " کمیته پزشکی مخالف اعزام محمود گودرزی ( به عنوان پزشک) همراه با تیم بود! " شهبازی گفت : " با اقبال افلاکی ( رییس وقت کمیته همالیانوردی فدراسیون – سرپرست تیم حمله در صعود اورست 84) بحث کرده که چرا کمیته هیمالیانوردی با کمیته پزشکی برای انتخاب پزشک همراه تیم هماهنگی نکرده و ... که افلاکی با تندی با او برخورد میکند! " میگفت اگر فرصت داشت خودش به عنوان پزشک ، تیم را همراهی میکرد! راجع به عملکرد گوردزی در اورست بحث کردیم . میگفت او – محمود گودرزی - حتی با مکانیزم کاری گاما بگ آشنایی ندارد! شهبازی گفت : " به هیچ عنوان دکتر گودرزی صلاحیت حضور در این برنامه را نداشت ! " راستی اگر راست میگفت و به حرف خود اعتقاد داشت ، چرا وقتی به عنوان یک مسئول اعتراض نمود و جوابی نشنید از سمت خود استعفا نداد ؟ مگر نه اینکه مسئله حیاتیست و او در این انتخاب حیاتی مسئول است ؟ این چه مسئولیتی است که مسئول اختیاری ندارد؟! ، آن هم در امور حیاتی ! مگر نه اینکه سلامت و جان انسان مطرح است ؟ سکوت و سازش معنایش چیست ؟ حکایت شهبازی ، حکایت با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن بود ! از کارها و زحماتی که خودش – شهبازی - در فدراسیون بدون چشم داشت متحمل میشود ، از زندگی خود هم عقب مانده و کسی بها نمیدهد! گفت . از آقاجانی گفت . گله مند بود که : " آقای آقاجانی یک روز زنگ زد خونه گفت تیم داره اعزام میشه اورست پس چرا هیچ برنامه ای ندارید ! پاشو بیا تهران یک جلسه ای بذاریم! " . گله مند بود که آنقدر ارزش قایل نشده که با یک نامه رسما منو احضار کنه! حکایت کار افتخاری ! ، کار بدون چشمداشت ! و حقوق ! و مسئولیت افتخاری ! ، از آن داستانهایی است که از زمانی نه چندان دور بصورت فرهنگی عمومی در بخش های مختلف جامعه باب شده . این معزل گریبانگیر تشکیلات رسمی کوهنوردی کشور نیز میباشد . آقایان مدعی هستند افتخاری کار میکنند ! هیچ حقوقی نمیگیرند ! و بابت مسئولیتی که پذیرفته اند از زندگی خویش نیز عقب مانده اند ! و تمامی این مرارت ها تنها به عشق کوهنوردی است ! این حکایت کارکردن افتخاری حربه ای شده تا به هنگام پاسخگویی از معرکه بگریزند . هیچگاه مایل به ترک این مسئولیت های سنگین افتخاری! - که باعث شده از زندگی خود هم عقب بمانند! - نیستند ! ادعا میکنند هیچ منفعتی در این مسئولیت سنگین افتخاری! ندارند ، اما در عمل غیر از این است! این حکایت کار و مسئولیت افتخاری! ، از آقایان ، مسئولترین مسئول بی مسئولیت ساخته است! مسئولین افتخاری! که هنگام برخورداری از سفره گسترده ! ، اولند و شایسته ، و هنگام پاسخگویی آخرند و غیر مسئول! غیر مسئول ، چون به ظاهر حقوق نمیگیرند! و افتخاری مسئولیت پذیرفته اند ! شهبازی در میان صحبتها درباره کوتاهی های گودرزی ( پزشک تیم ) ، در حمایت از وی گفت: " در تیم های کشورهای دیگر پزشک ارتفاع روزی فلان قدر دلار حق الزحمه میگیرد! ، ولی در تیم های اعزامی ما هیچ حق الزحمه ای داده نمیشود ! " شاید این توجیه نسبتا خوبی ! برای کوتاهی یک پزشک در برابر مسئولیتی که پذیرفته است باشد ! درود بر این شرافت پزشکی ! صحبت از بیمه نبودن تیم شد . از پیامدهای ناشی از بیمه نشدن تیم گفتم . از اینکه هزینه بیمارستان لیلا در نپال - به گفته همسر آقاجانی - حدود یکصد هزار دلار شده بود! ، و بدلیل بدهی ، آقاجانی اجازه خروج از نپال نداشت و نتوانست همراه با تیم به ایران باز گردد . از بیمه قلابی گفتم که با دادن زیر میزی! جور کردند! تا هزینه درمان لیلا در تهران کاهش یابد ، اما بدلیل ناهمخوانی مدارک تا کنون نتوانستند مبلغی از بیمه ایران دریافت کنند! در این میان شهبازی اشاره به کوهنوردی ایرانی بنام مرحوم ر- م نمود که بهار 1384 در راه صعود آیلند پیک فوت نموده بود . گفت که چون ایشان جانباز شیمیایی بودند ، شرکت بیمه حاضر به پرداخت حق بیمه نخواهد شد ، چرا که طبق ظوابط باید بیمه شونده از لحاظ بدنی سالم باشد ، ولی گزارشات پزشکی نپال گویای وجود عوارض ریوی مزمن ( شیمیایی ) در وی بود و باعث میشد حق بیمه ای به عنوان غرامت فوت به خانواده وی تعلق نگیرد . گفت که چون رابطه نزدیکی با دکتر بودا باسنیاک - رییس کمیته پزشکی اتحادیه کوهنوردی آسیا - دارد ، تلفنی از وی خواسته تا اوراق مبنی بر وجود عوارض ریوی مزمن در مرحوم ر- م را از پرونده ایشان خارج نمایند! تا کمکی به خانواده ایشان باشد ! با خود گفتم وقتی با یک تلفن قادرند پرونده ای را تغییر دهند ، پرونده سازی در مورد لیلا هم خیلی کار سختی نخواهد بود ! کم شدن مدارک در پرونده پزشکی نپال لیلا هم وجود دارد ! طبق روالی که در مورد سیتی اسکنی که از مغز لیلا در نپال گرفته شده ، در پرونده پزشکی او دستور گرفتن عکس از ریه نیز وجود دارد ، اما عجیب است که گزارش نتیجه آن موجود نیست ! در صورتی که تفاوت بارزی بین عکسی که از ریه در نپال گرفته شده با آنچه چندین روز بعد در تهران مشاهده میشود ، وجود دارد . لیلا در بیمارستان روزی دو نوبت کورتون میگرفت تا - بنا بر گفته پزشکان بیمارستان جم - آب ریه جذب شود! تلاش زیادی انجام شد تا اثری از وجود ادم ریوی بر روی کاغذ نماند! ، تا بتوان علت اصلی حادثه را تغییر داد ! و بر سهل انگاریها سرپوش نهاد! راستی ، بالاخره نتایج تحقیق راجع به علل حادثه گاشربروم و مرگ مرحوم اوراز به کجا انجامید ؟ آیا نظیر چنین تماسهای تلفنی ، در آن مورد هم برقرار بود ؟ وارد سیاست شد ! شهبازی گفت : " اصلا میدونی کل این برنامه سیاسی بود!؟ آقاجانی باید عوض میشد که برنامه اورست را دوباره مطرح کرد . وقتی مهرعلیزاده رد صلاحیت شد ، بواسطه یکی از اعضای هیئت رییسه فدراسیون کوهنوردی - با نفوذ مجمع تشخیص! - صلاحیت مهرعلیزاده تایید شد! تا در مقابل ، آقاجانی تا اجرای برنامه اورست ابقاء شود! " برداشت من اینگونه بود تا من را آگاه کند ، یا شاید بترساند ! که با چه کسانی درگیر خواهم شد ! مجال ادامه به وی ندادم ، گفتم خیالی نیست ! خوب میدانم که آقاجانی کیست و چه اهرمهایی در دست دارد و اطرافیانش را هم خوب میشناسم . این را هم گفتم تا فکر نکنی از نا آگاهی قدم بر این راه گذاشتم . از روز اول پیش بینی بد ترین حالات را کرده ام . من خدا را دارم و همین کافیست ! ما که از روز اول چیزی دستمان نبود . دروغی گفتند و داستانی ساختند ، خواست خدا بود تا دروغگویان رسوا شوند . من که از روز اول ادعایی نداشتم ! . اساسا این موضوع به من ارتباطی نداشت ! راهی بود که لیلا خود انتخاب کرده بود و شناخت کافی از این راه و آدمهای اطرافش و اشکالات موجود داشت و با همه آنها کنار آمده بود! آنجایی این مسئله به من مربوط شد که بعد از حادثه ، اولین نفر با من تماس گرفتند ، به من دروغ گفتند ، و برای من داستان سرایی کردند و من را احمق فرض نمودند . با این امید که با قانع شدن من ماجرا ختم میشود . اینگونه شد که خودشان ، موضوع را به من ارتباط دادند! اگر از روز اول حقیقت را میگفتند هیچ ادعایی نداشتم ، چرا که لیلا خود این راه را با عواقب احتمالی انتخاب کرده بود . در آخر هم برای چندمین بار به شهبازی گفتم که این مباحثه را به حساب محکوم کردن خود نگذارد – آخر تا آن زمان هنوز دستش رو نشده بود! - هرچند که در میانه بحث در صداقتش تردید کردم با این حال برای چندمین بار از وی بابت حضور تشکر کردم . در آخر گفت جلسه ای در فدراسیون ترتیب خواهم داد تا با حضور مسئولین و محمود گودرزی به بحث راجع به مسائل مطرح شده بپردازیم . به لیلا گفت که در این جلسه شرکت کند و من را هم به عنوان مطلع ! با خود همراه کند . در ذهن تصور کردم ، جلسه ای با حضور مسئولین فدراسیون ! کمیته پزشکی فدراسیون و محمود گودرزی تشکیل شود و لیلا و من حضور یابیم . این همه آدم ذی نفع که قرار است قضاوت کنند! یک طرف ، من و لیلا یک طرف ! ... عجب عدالتی ! کمیته پزشکی ذی نفع یک طرف ، من و لیلا یک طرف ! ... عجب عدالتی ! متهم شدن محمود گودرزی ، یعنی متهم شدن تمامی مسئولین و کمیته پزشکی ،... عجب خیال خامی ! و تبرئه کردن محمود گودرزی ... در یک جلسه غیر علنی! با حضور نفراتی منتخب! ، که حتما هم توسط روابط عمومی! رپرتاژی عالی خواهد داشت ! ایده آل فدراسیون ! تا زمان تشکیل جلسه ، فدراسیون هم بی کار ننشست . از قضا حسین رضایی – مسئول روابط عمومی فدراسیون - نیز که زمان بستری بودن لیلا در بیمارستان جم ، بطور لفظی ارادت ! خود را - از جنس ارادت حمید مساعدیان! - به لیلا و خانواده اش ابراز نموده بود ، در عمل هم این ارادت ! را بطور مستمر در وبلاگ شخصی! خود نشان داد ! بعد ها این جلسه تشکیل شد ، اما من حضور نداشتم . یعنی کسی از من نخواست تا حضور یابم . لیلا تنها رفت و ... . تا بعد . |
هدف صادق آقاجانی محمود گودرزی حميد مساعديان فرخنده صادق رضا زارعی ناگفته های ليلا بهرامی مدارک پزشکی خانه پست الکترونیکی به جهت پیوستگی مطالب به شما خواننده گرامی توصیه میشود به آرشیو مراجعه نموده ، از اولین پست وبلاگ وبه ترتیب شروع به مطالعه نمایید آخرین نوشته ها
آرشيوJuly 2005 August 2005 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 August 2019بایگانی:
|